.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

گیر افتادم!!

آقا تو رو خدا با آشنا معامله نکنید.
مطلب یک فروردین رو که خوندین، نه؟ تا باشه از این جور چیزا باشه. نسبت به بلایی که الان سرم اومده اونا واقعآ هیچه. جریان از این قراره که ما یه آپارتمان داریم توی خانه اصفهان، یه مدت خالی بود، قصد اجاره دادنش رو هم نداشتیم، دنبال این بودم که یه جای بزرگتر پیدا کنم و اینو بفروشم. چند روز قبل از عید یکی از فامیلامون که تقریبآ هم سن و سال خودمه و بیشتر با هم رفیق بودیم تا فامیل گفت یه نفر رو سراغ دارم که دنبال یه آپارتمان میگرده برا اجاره. آدم مطمئنیه، یه زن و شوهر هستن بدون بچه. منم دیدم حالا تا بیام یه جایی رو پیدا کنم و مشتری هم برا اینجا پیدا بشه بهتره بدمش اجاره. طرف اومد خونه رو دید و پسندید و یه قرارداد 6 ماهه نوشتیم، چون فکر میکردم تا 6 ماه دیگه بالاخره هم من یه جای خوب پیدا میکنم و هم یه مشتری برا اینجا پیدا میشه.

یه چک بابت رهن خونه به من دادن و منم کلید رو بهشون تحویل دادم. این چکشون پاس نشد، به طرف زنگ زدم چند بار و اونم هی امروز فردا کرد و دست آخر گفت بعد از تعطیلات عید چک رو پاس میکنم. روز جمعه زنگ زدم خونه ببینم تکلیف این چک چی میشه.یه خانوم نسبتآ محترم گوشی رو برداشت و بعد از یه ساعت حرف زدن و کلنجار رفتن فهمیدم این خانومی که الان توی خونه زندگی میکنه، اصلآ اون کسی رو که با من قرارداد نوشته نمی شناسه!!!
 
زنگ زدم به همون فامیلمون، کاملآ اظهار بی اطلاعی کرد. شب رفتم در خونشون، از 10:30 تا 12 شب دم خونه ایستادم تا اومد. کلی باهاش حرف زدم، بازم گفت از هیچی خبر نداره. شنبه صبح رفتم دم آپارتمان، از همسایه ها پرس و جو کردم، گفتن اینجا یه خانوم 37-38 ساله زندگی میکنه با یه دختر جوون و یه دختر مدرسه ای. مردای مختلفی هم منجمله همین فامیل با معرفتمون (از مشخصاتی که همسایه ها دادن فهمیدم) رفت و آمد دارن اینجا که البته هیچ کدوم ساکن نیستن، میان و میرن. زنگ آپارتمان رو زدم و رفتم تو. خانومه خونه بود با یه پسر 26-27 ساله، که خانومه گفت این شوهرمه!!! فکر کرده گوشای ما درازه.
 
بعد از کلی رفت و آمد و زنگ زدن به این و اون فهمیدم این فامیلمون خونه رو برا این زنه اجاره کرده، اون طرف رو هم آورده با من قرارداد بسته، چون میدونست من به همچین آدمی خونه نمیدم. موضوع روشنه دیگه، نه؟ می فهمین که برا چی طرف این خونه رو گرفته یا توضیح بدم بازم؟ نه بابا، ماشالله ایرانی ها همه هوش سرشاری دارن، نمونش این فامیل ما. فقط نمیدونم چرا این هوش سرشار فقط توی همین زمینه کاربرد داره!! (البته توی زمینه انرژی هسته ای هم کاربرد داره)

دردسرتون ندم، الان که دارم این مطلب رو مینویسم دستم هنوز به هیچ جا بند نیست. زنه میگه این آقا خونه رو برا من اجاره کرده، خودشم باید پول رهن و اجاره رو بده، اون آقا (فامیلمون) هم زیر بار نمیره، منم تا الان جز یه چک که اونم پاس نشده هیچی دستم رو نگرفته . البته میتونم شکایت کنم به این عنوان که اینا خونه من رو تصرف کردن، چون نه قرارداد دارن و نه پولی پرداخت کردن، ولی خودتون میدونین که شکایت کردن و دادگاه رفتن اینجا چقدر مکافات داره، در حالی که هر روزی که میگذره برای من ضرره .

به خدا موندم چیکار کنم، حتی دیشب برا اینکه این ماجرا ختم به خیر بشه حاضر شدم باهاشون یه قرارداد جدید بنویسم تا آخر خرداد، اونا هم موافقت کردن، قرار شد امروز صبح پول اجارهُ این سه ماه رو پیش بدن و بشینن تو خونه. حالا باز امروز صبح خانومه زنگ زده که من پول ندارم، همه پول رو باید فامیلتون بده. اونم که زیر بار نمیره. میبینین تو رو خدا؟ کجای دنیا اجاره دادن یه آپارتمان فسقلی این همه دردسر داره؟ اصلآ ربطی هم به حکومت نداره ها، خودمون بدیم، خودمون دروغگو و دودره باز هستیم.

حالا همین جوری علاف شدیم، نه میتونم اونا رو از خونه بیرون کنم، نه پولی بهم میدن، حتی گفتم بابت این یک ماه هم که اینجا بودین من هیچ پولی نمیخوام، فقط خونه رو تخلیه کنین. این کار ور هم نمیکنن. از طرفی بهشون حق میدم، آخه کی این همه هزینه میکنه برا اثاث کشی، بعد از یک ماه هم خونه رو خالی میکنه و میره؟ اونا هم گول این فامیلمون رو خوردن، چون به اونا هم نگفته بود که قرارداد رو به اسم یه نفر دیگه نوشته. از طرف دیگه هم گناه من چیه این وسط؟ اصلآ موضوع پولش نیست، اگه یه اتفاقی توی این خونه افتاد، مثلآ پلیس ریخت توی خونه و اینا رو به جرم فحشا گرفت، یا مثلآ یه قتل توی خونه اتفاق افتاد پای من گیره . چون به هیچ طریقی نمیتونم ثابت کنم که من این خونه رو اجاره داده بودم، چون قول نامه به اسم یه نفر دیگه نوشته شده و یکی دیگه داره اونجا زندگی میکنه.
 
فردا صبح میخوام برم شکایت کنم که اگه همچین اتفاقی افتاد، حداقل بتونم از طریق این شکایت ثابت کنم که من خونه رو به اینا اجاره ندادم و اینا بدون قرارداد خونه رو تصرف کردن . دعا کنین این مشکل زودتر حل بشه و اتفاق بدی رخ نده که حسابی پای من گیره.

پ.ن.1 : نویسنده وبلاگ 35 درجه خواسته این خبر به گوش همه برسه. مطلب مهمی هم هست در باره مرگ 22 نفر و کور شدن حدود 100 نفر در اثر مصرف الکل مسموم توی قم. اگه خبر رو نخوندین حتمآ به 35 درجه یه سری بزنین و اگه میتونین لینک بدین تا همه متوجه این قضیه بشن. رژیم به شدت داره این خبر رو سانسور میکنه.
 
 پ.ن.2 : امروز صبح رفتم تلفن خونه رو قطع کردم. قبضهای آب و برق و گاز خیلی که بشه 20000 تومن، اما روی قبض تلفن اصلآ نمیشه حساب کرد. اگه دو سه روز دیگه طول بکشه، برق رو هم قطع میکنم. (آب و گاز مشترکه و نمیشه قطعش کرد)

پ.ن.3 : موج جدیدی از فیلترینگ به راه افتاده! نازخاتون ، از خود با خویش و هدیه لحظه ها فیلتر شدن. به اینا اضافه کنین تمام فیلترشکنهایی که داشتم که حدود 50 تا میشد. حالا ناز خاتون گاهی کلش بوی قرمه سبزی میداد ولی اون دو تای دیگه چی؟ اونا که نه تهدید علیه امنیت ملی بودن و نه غیر اخلاقی!!

پ.ن.4 : فکر میکنم دیگه سایتهای فیلتر-شکن کارایی نداشته باشه، بهتره از نرم افزارهای فیلتر-شکن استفاده کنیم. این و این دو تا نرم افزاره که من دانلود کردم و نصب کردم، فعلن هم کار میده. توی بخش لینکهای روزانه هم گذاشتمشون.

یادداشتهای روزانه یک مامور قبض روح

شنبه:
امروز رو مثلا گذاشته بودم واسه استراحت و رسیدگی به کارهای شخصی ام ولی مگه این بن لادن میذاره ؟!
 
یکشنبه:
امروز واقعا اعصابم خورد بود چون به هیچکدام از کارهای اداریم نرسیدم.
8753 تصادفی، 6893 اعدامی،9872  تزریقی، 44596 ایدزی و یک نفر بالای 145 سال سن رو واسه خاطر یک آدم عوضی وقت نشناس از دست دادم...! برای خودکشی اونقدر قرص خواب خورده بود که هر کاری میکردم دیگه روحش بیدار نمیشد!
 
دوشنبه:
رفتم بیمارستان ویزیت یکی از مریضا. دور تختش اونقدر شلوغ بود که نمیتونستم برم جلو. همه روپوش سفید پوشیده بودن و داشتند تند تند یادداشت برمیداشتن. هر جور بود راهو باز کردم و رفتم بالای سر مریض، اما دیدم دانشجوهای پرستاری قبل از من کشتنش. اگه دیر تر رسیده بودم ممکن بود حتی روحشم ناقص کنن ! از همکاری بدم نمیاد، ولی بشرط اینکه قبلا با من هماهنگ بشه وگرنه خوشم نمیاد کسی تو تخصصم دخالت کنه .
 
سه شنبه:
مادره بادوتا بچه اش میخواستن از خیابون رد شن. اول دست یکی از بچه ها رو گرفتم، اما دیدم اون یکی داره نیگام میکنه. دست اون یکی رو هم گرفتم، اما دیدم مادره داره یه جوری نگام میکنه. اومدم دست خودشم بگیرم، اما دیدم یه عوضی با ماشین همچی با سرعت داره میاد طرفمون که اگه خودمو کنار نکشم ممکنه به خودمم بزنه. با یک اشاره ماشینش منحرف شد و کوبید به درخت. به خودم که اومدم دیدم مادره و بچه هاش از خیابون رد شدن و برای تشکر دارن برام دست تکون میدن. منم براشون دست تکون دادم و برای اینکه دست خالی نرم همونی که کوبیده بود به درخت رو با خودم بردم. اونقدر خورده بود که روحشم یه جورایی نشئه بود و فکر کنم هنوزم که هنوزه نفهمیده مرده!
 
چهار شنبه:
خیلی عجله داشتم، اما وایستادم تا دعواشونو ببینم. چون جای دیگه کار داشتم خواستم برم، ولی دیدم یکیشون داره فحشهای بد بد میده. اونقدر ازش بدم اومد که توی راه بهش گفتم: اگه زبونتو نیگه داشته بودی الان نه خودت چاقو خورده بودی و نه دست من زخمی میشد! الان چند ساعته که همه کارهامو ول کردمو دارم روحش رو پنچرگیری میکنم!
 
پنج شنبه:
اونقدر از برج ایفل برام تعریف کرده بودند که هوس کردم این آخر هفته ای برم اونجا و یه دیدی بندازم. وقتی رسیدم بالای برج، دیدم یه آقایی با دوربینش رفته رو لبه وایستاده تا از منظره پایین عکس بگیره. راستش ترسیدم بیفته. با خودم گفتم اگه کمکش نکنم ممکنه همچی بخوره زمین که دیگه قابل شناسائی نباشه. با احتیاط رفتم جلو بگیرمش اما تو یه لحظه جفتمون چنان هل شدیم که روحش موند دست من و جونش پرت شد پائین! باور کنید اصلا تو برنامم نبود.
 
جمعه:
بابا ولم کنید جمعه که تعطیله !!
 
پ.ن.۱ : امسال بر عکس سال گذشته اصلآ نوروز مزخرف نبود. بر عکس، خیلی هم خوش گذشت. اصفهان نسبت به پارسال اصلآ شلوغ نشده بود، نمدونم چرا ولی مسافر خیلی کم اومده بود. برای ما که بد نشد، شهر خلوت تر بود و بهتر میتونستیم به کارامون (که همانا گشت و گذار باشد) برسیم. در کل خیلی خوب بود.

آخرین و اولین

تموم شد . سال 85 هم با همه خوبی ها و بدی هاش ، پستیها و بلندی هاش تموم شد . الان که دارم اینا رو تایپ میکنم چند دقیقه بیشتر به تحویل سال نمونده و من تازه از آرایشگاه اومدم . بله ، درست خوندین . ساعت 3:30 نصفه شبه و من تازه از آرایشگاه برگشتم . مردم رفیق دارن ، ما هم رفیق داریم . این کسی که پیش موهام رو کوتاه میکنم رو حدود 15 ساله میشناسم . قبل از اینکه آرایشگر بشه باهاش رفیق بودم . صبح رفتم پیشش عوض این که کاره منو راه بندازه ، میگی تو مشتری دائم هستی ، اینا که اینجان مشتری گذری ، اگه کارشون طول بکشه میرن یه جای دیگه . تو بشین وقتی کار اینا تموم شد ، اصلاحت میکنم . منم دیدم بخوام بشینم یه دو ساعتی علافم ، گفتم میرم بعدآ میام . گفت ساعت 1 شب بیا . سر ساعت رفتم ، باز همون آش و همون کاسه . تا الان علاف بودم . این از این . اون یکی رفیقم که مغازه صوتی تصویری داره و فیلمای جدید رو ازش میگیرم هم امروز بد جوری رفاقت رو تموم کرد . هفته پیش رفتم 15 تا فیلم جدید ازش خریدم که ببینم . وقتی اومدم خونه دیدم دو تا از فیلما سی دی دومش همون سی دی اولشه . یعنی بخش دوم فیلم رو نداره . بهش زنگ زدم ، قرار شد امروز برم سی دی های دوم رو ازش بگیرم . رفتم گرفتم ، وقتی اومدم خونه دیدم نامرد دو تا سی دی خام بهم داده ، تازه گفت چکشون هم کردم ، درسته . میخواست فعلآ مارو از سر خودش باز کنه تا بعد !! اینم از رفیقای ما . یکی نیست بگه بابا خوب اگه فیلمات ناقصه راحت بگو ندارم ، چرا سی دی خام میدی دست مردم . حالا دارم براش .

بگذریم ، اومدم از لحظه سال تحویل بگم ، به کجا رسید . سال 85 برای من یکی اصلآ سال خوبی نبود ، اگه بخوام بگم چرا مطلب خیلی طولانی میشه ، ولی همین قدر بس که امیدوارم دیگه تو زندگیم همچین سالی نداشته باشم . خیلی مزخرف بود ، خیلی . خب ، دیگه چیزی به لحظه سال تحویل نمونده ، من برم بشینم سر سفره هفت سین ، بعد میام باقیش رو میگم .
 
..............................................................................................................
 
خب ، خب ، خب !! سال هم تحویل شد . سال نوی همگی مبارک !! 100 سال به (بهتر) از این سالها . انشالله سال 86 سالی باشه که همه ما به آرزوهایی که به صلاحمونه برسیم . من خیلی به این موضوع اعتقاد دارم که هیچ چیزی رو زوری از خدا نگیرم . همیشه اگه چیزی از خدا بخوام ، میگم اگه به صلاحمه این کار انجام بشه . شاید واقعآ بعضی چیزا اگه اتفاق بیافته به ضررمون تموم بشه . همون طور که برای خیلی از ماها اتفاق افتاده ، آرزوی یه چیزی رو داشتیم و بعد دیدیم چقدر خوب شده که به اون آرزو نرسیدیم .

سال 86 برای من احتمالآ سال خیلی پر مشغله ای خواهد بود . خیلی کارا دارم که باید امسال انجام بدم . مهمترینش شاید تصمیم نهایی برای رفتن یا موندن باشه . چند تا گزینه خوب هست که داریم بررسی میکنیم . مهاجرت کردن ، بورس تحصیلی گرفتن ، همین جا موندن و کار کردن و ... ! تا ببینیم چی پیش میاد و خدا چی می خواد . پارسال این موقع اصلآ حس خوبی نداشتم ولی امسال همین جوری الکی شادم ، نمیدونم چرا ولی اصلآ اون حس پارسال رو ندارم . امیدوارم تا آخر سال همین جوری بمونم .

توی این چند روزه به ایشون خیلی زحمت دادم که دوست دارم همین جا ازش تشکر کنم و سال نو رو به خودش و خانوادش تبریک بگم . میدونم اولین سالیه که نوروز رو خارج از ایران هستی ، از خدا میخوام سال جدید ، توی کشور جدید برات پر از افقهای روشن امید باشه و دلم میخواد بدونی خودمو همیشه مدیونت میدونم بابت کمک هایی که کردی . ممنون .

این آخرین پست سال 85 و اولین پست سال 86 بود . دو تا یکیش کردیم که صرفه جویی بشه !! همگی سال خوبی داشته باشین و زندگی خوبی ، در پناه حق ...
 
پ.ن.۱ : شب سال تحویل ساعت ۸ اومدم خونه و دیدم تا ساعت ۱ که میخوام برم آرایشگاه بیکارم . یعنی کار داشتم ولی حس انجام هیچ کار نبود . دیدم بهترین کار فیلم دیدنه . نشستم هر سه تا فیلم "سه رنگ" ( آبی - سفید - قرمز ) کیشلوفسکی رو پشت سر هم دیدم . خیلی حال داد . آخه این سه تا فیلم یه جورایی به هم پیوسته هستند و دیدنش پشت سر هم حال میده ، در عین اینکه هر کدوم موضوع جداگونه دارن . اطلاعات بیشتر رو راجع به این فیلما میتونید اینجا ببینید .
 
پ.ن.۲ : کیوانِ پشت یک سوم توی این مطلبش توی پاراگراف اول دقیقآ ، با تاکید میگم دقیقآ شرح حال منو تو لحظه تحویل سال نوشته . هیچ وقت فکر نمی کردم یه نفر باشه که اینقدر حسش شبیه به من باشه ، مخصوصآ اینکه این حس خیلی عجیب غریب و مزخرفه . هم سال گذشته و هم امسال میخواستم این مطلب رو از زبون خودم بنویسم ، ولی نمی شد ، نمی اومد ، نمی تونستم . حالا این کیوان خان کلمه به کلمه شرح حال منو نوشته . خب ، چی از این بهتر ! هنوز هم از خودش اجازه نگرفتم برای لینک دادن . 

نوروز ، جشن ملی ایرانیان

نوروز ایرانیان ، که همراه با آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود پیام آور نوشدگی سال ، آمدن بهار ، باز زایی طیبعت ، زمان خروج انسان از عالم خمودگی و پیوستن به طبیعت و شروع حیات اجتماعی دوباره است .

در افسانه ها چنین آمده :
" ... پس جمشید علما را گرد کرد و از ایشان پرسید : چیست که این پادشاهی را باقی و پاینده دارد ؟
گفتند : داد کردن و در میان خلق نیکویی نمودن . پس او داد بگسترد و علما را بفرمود که روز مظالم من بنشینم و شما نزد من آیید . نخستین روز که به مظالم نشست ؛ گردونه ای در آسمان به گردش در آمد، چون خورشید درخشید و آن روز اورمزد بود از ماه فروردین و آن روز را نوروز خواندند.
بدین نحو جمشید در سرای نو بر تخت می نشیند و جشن میسازد ."

همگان بر این میعاد آنجا حاضر میشوند و طالع نگه میدارند . جمشید با رعایا به عدل و نیکویی رفتار میکند و خیرات می نماید و یک هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول میگردند . نخستین روز آن هفته را که هرمز روز از ماه فروردین بود "نوروز" می نامند .

پ.ن.1 : عید هم داره نزدیک میشه ، در واقع نزدیک شده ، خیلی هم نزدیک . حال و هوای عید هم که همه رو برداشته ، از مردم و بازار گرفته تا حتی بانکها با این صفهای طولانی دم عیدشون .  همیشه برام روزای قبل از عید جالبتر از خود عید بوده . میدونم که برای خیلیهاتون همین جوریه . به نظر من خود عید هم 4-3 روز اولش خوبه ، باقیش دیگه کسل کننده میشه ، مگه این که آدم بره مسافرت . مسافرت عید یه چیز دیگست . میدونم ، جاده ها خیلی شلوغه ، قیمت هتل ها 3 برابر میشه ، مکانهای توریستی غلغله میشه ولی جذابیت سفر توی عید به همیناست . مسافرت توی عید هم فقط با ماشین حال میده ، که هر جا خواستی نگه داری ، استراحت کنی و حالشو ببری .
 
پ.ن.2 : دوست دارم برای عید برم جنوب . از اصفهان راه بیافتیم بریم شیراز ، یکی دو روز شیراز باشیم ، بعد هم به سمت جنوب . دشت ارژن ، تنگه ابول حیات ، برازجون ، بوشهر ، گناوه ، بندر لنگه و ... ! آخ که چه حالی میده . هوای جنوب هم توی عید محشره . در ضمن کلی خاطره خوب برام زنده میشه اگه یه بار دیگه این جاده ها رو ببینم . (راستی جاده شیراز - بوشهر توی فروردین و اردیبهشت خیلی محشره ، فوق العادست ، اگه برا تعطیلات جنوب میرین حتمآ از این مسیر برین ، پشیمون نمی شین . بازار گناوه رو هم از دست ندین.)