.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

دنیای ما آدما

نمیدونم یادتون هست یا نه ؟ من پارسال تقریبآ همین موقع ها توی یه ساختمان 7 طبقه کنار زاینده رود کار میکردم . اون ساختمون یه نگهبان داشت ، یه پسر افغانی که قیافش زیاد شبیه افغانیها نبود . یکی دو سال از من کوچیکتر بود (حدود23- 24) و قاچاقی چند تا از کشورهای خاورمیانه رو دیده بود و توشون کار کرده بود ، ایران ، پاکستان ، امارات ، قطر و کویت . آدم جالبی بود و هر روز می اومد بالا با هم گپ میزدیم و چقدر از صحبت کردن باهاش لذت میبردم ، دنیای کاملآ متفاوتی داشت .
 
زن داشت و زنش توی افغانستان بود . آرزوش داشتن یک میلیون تومن (حدود هزار یورو) پول بود . میگفت اگه این پول رو داشته باشه میره افغانستان ، یه بخش از پول رو میده به پدر زنش - شاید به عنوان شیربها ، فکر میکنم اونجا رسم بر این باشه - و زنش رو میاره ایران تا با هم زندگی کنن . اون موقع من تو فکر خرید یه آپارتمان توی دبی بودم و برای این کار به 150 میلیون تومن (حدود 150هزار یورو) نیاز داشتم و در واقع آرزوم داشتن این پول بود . یادمه بعد از شنیدن حرفای اون کارگر چقدر از خودم خجالت کشیدم .

کار من اون موقع طراحی داخلی پنت هوس اون ساختمون بود که مالکش این واحد رو یه چیزی رو حدود یک میلیارد تومن (تقریبآ معادل یک میلیون یورو) خریده بود و این البته همه سرمایه اون شخص نبود . کل اون ساختمون هم که 20 واحد بود مال یه نفر بود که ارزشی معادل 10 میلیارد تومن ( حدود 10 میلیون یورو) داشت . قضیه اینجا چندش آور میشد که مالک این ساختمونِ 10 میلیاردی ، سه ماه بود که حقوق اون کارگر افغانی بیچاره رو نداده بود و اونم از ترس از دست داد شغلش و البته به خاطر نداشتن اقامت و اجازه کار جرات اعتراض کردن نداشت !!

دنیای ما آدما خیلی متفاوته . یکی آرزوی داشتن فقط یک میلیون تومن پول رو داره ، یکی 150 میلیون . نمیدونم اونی که یک میلیارد یا 10 میلیارد تومن داره آرزوی داشتن چه چیزی رو داره ؟ آیا اونم پول بیشتری میخواد یا اینکه دیگه پول براش ارزشی نداره و دنبال چیزای دیگست ! حالا این فقط بخش مادی زندگی انسان هاست . مسلمآ هر آدمی توی زندگیش خواسته های متفاوتی داره که بخش مالی فقط یه قسمت از اون نیازهاست ، حالا گیرم بخش مهمش هم باشه .
 
چقدر دنیای ماها با هم تفاوت داره ، همه این آدما توی یه شهر و یه کشور زندگی میکردن . حالا اگه پا رو از این فراتر بذاریم این تفاوت صد چندان میشه . هستند توی دنیا آدمایی که دغدغه روزانشون به دست آوردن آب آشامیدنی سالمه و برای این کار مجبورن روزانه چند کیلومتر پیاده روی کنن و از اون طرف هستند آدمایی که نمیدونن تعطیلات سال نو رو توی جزایر قناری بگذرونن یا برن هاوایی !! یه موقعی آدما هر جای این کره خاکی که زندگی میکردن دغدغشون بدست آوردن شکار بهتر یا زمین حاصل خیزتر بود و حالا ... ! نمیدونم صد سال دیگه این شکاف طبقاتی به کجا میرسه و آدما رو مجبور به انجام چه کارایی میکنه ؟ اینم یکی از ارمغان های زندگی اجتماعی برای بشریت که گریزی ازش نیست .
 
پ.ن.1 : بچه های لوس و ننری که وبلاگ مینویسین ، این مطلب طناز بزرگ (طناز به معنی طنزپرداز) رو که حتمآ خوندین . دیگه دست از این لوس بازیها بردارین ، کی میخواین بزرگ بشین شما آخه ؟
در پاسخ این مطالب تلفنچی و این و این مطلب پارسا صائبی رو حتمآ بخونین . این مطلب سینا هدا رو هم در باره سکوت وبلاگستان ازدست ندین . البته من فکر میکنم ساکنان وبلاگ شهر اونقدر آقای نبوی رو بزرگ نمی بینن که بخوان واکنش نشون بدن ولی با این حال این سکوت اگه به هدف کم محلی نباشه جای بحث و تردید داره . همینجا هم  بابت کامنت پر بار ، جامع و آموزنده سینا برای مطلب "از رنجی که می برم" تشکر میکنم . متاسفانه بخش نظر دهی وبلاگ ایشون برای من فیلتره و نمیتونم توی وبلاگشون مستقیمآ تشکر کنم .
 
پ.ن.2 : همین الان (۲۵/۱۰/۸۵) تلویزیون توی اخبار ساعت 22 شبکه 3 آقای پرزیدنت رو داشت نشون میداد توی یکی از کشورهای امریکای جنوبی در حالی که کنار یه خانوم با لباس آستین کتی ایستاده بود . یک ، این اولین باری بود که تلویزیون جمهوری اسلامی یه خانومی رو با چنین پوششی نشون میداد و دو اینکه فقط برای ما بده ؟ فقط اخلاق ما فاسد میشه ؟ فقط دین ما از دست میره ؟ برای بقیه جیزه ، برای خودشون مصلحت ؟
به نظر شما اینجا فیل-تر میشه ؟

شهر هرت کجاست ؟

شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب !
شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن !
شهر هرت جایی است که همه بَدَن مگر اینکه خلافش ثابت بشه !
شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه :‌ دوباره لاف زدی !؟
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند !
شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند !
شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند !
شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند !
شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر !
شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت !
شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد !
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند !
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه آشپزخانه است و بهش می گن مروارید در صدف !
شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن و پول تاکسیشونو در بیارن !
شهر هرت جایی است که 33 بچه کشته می شن و مامورای امنیت شهر می گن: به ما چه ، مادر پدرا می خواستند مواظب بچه هاشون باشند !
شهر هرت جایی است که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن !
شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری !
شهر هرت جایی است که موسیقی حرام است ، حرام !
شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا ، خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن ! 
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه !
شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه !
شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی !
شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند ، مگر چند مورد انگشت شمار !
شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی !
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است !
شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی ، اما همسرتو نه !
شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه : نمی دونم هر چی بابام بگه !
شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و کلی پشت سرت حرف بزنن !
شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی !
شهر هرت جایی است که .......
 
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست!!!!!!
 
پ.ن : این مطلب مال من نیست . حقیقت این که اینو از طریق یه ایمیل دریافت کردم که توی اون هم اشاره ای به نویسنده نشده بود . دیدم مطلب جالبیه ، گفتم بذارمش توی وب . برای رعایت کپی رایت (بابا قانون مند) هم تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که بگم این مطلب از من نیست .                                                                                                                                                                          

از رنجی که می برم !

من با چند تا چیز مشکل اساسی دارم . یعنی یه سری مواردی هست که من اصلآ نمیتونم درکش بکنم و این موضوع داره رنجم میده . واقعآ نمیدونم مشکل از کجاست !! از منه ؟ از کساییه که این جوری فکر میکنن ؟ مشکل فرهنگیه ؟ نمیدونم جریان چیه !!

اول اینکه من اصلآ نمیفهمم چرا یه عده با اعدام صدام مخالفت میکردن ! البته خود مخالف ها هم دو دسته بودن . یه عده میگفتن کلآ با مجازات اعدام برای هر فردی مخالفن و یه عده میگفتن صدام نباید اعدام میشد چون این مجازات براش کم بود . حرف دسته دوم رو یه جورایی میفهمم چون خود من هم جزو افرادی هستم که توی این جنگ خیلی چیزاهاشون رو از دست دادن . ولی حرف دسته اول به هیچ عنوان توی کتم نمیره . آخه وجود یه همچین آدمی برای بشریت چه سودی داره ؟ خب شاید خیلی ها باشن که وجودشون سودی نداره ولی همه رو که نمیشه اعدام کرد ! ولی حرف من اینه که این آدم وجود مایه شره ، چرا نباید از بین بره که رفتنش برای مردم دنیا خیلی مفیدتره . چرا نباید مجازات اعدام وجود داشته باشه ؟ اگه یه نفر اسلحه دستش بگیره و بره تو مدرسه یه عده بچه بی گناه رو ببنده به رگبار و بعدش مثلآ به 10 سال حبس محکوم بشه ، چه تضمینی هست که همچین آدمی وقتی از زندان بیرون اومد بازم این کارو تکرار نکنه ؟ حداقلش اینکه به حبس ابد بدون عفو محکوم بشه که بقیه عمرش رو تو زندان بگذرونه .

چیزه دیگه ای که باز نمیفهمم اینه که چرا مردم به تساوی زن و مرد معتقد هستن . به نظر من اصلآ همچین تساوی برقرار نیست . آقایون یه سری توانایی هایی دارن که خانوما ندارن و بلعکس ، خانومها یه سری کارها رو اونقد خوب انجام میدن که آقایون عمرآ از پسش بر نمیان . حالا چه اصراریه هی بگیم زن و مرد برابرن ؟ بحث من مخالفت یا موافقت با فمینست نیست که اصلآ هیچ وقت نفهمیدم این افراد در نهایت حرفشون چیه ! من میگم به جای اینکه هی بخوایم اصرار کنیم که مرد و زن برابرن ، باید حقوق زن و مرد رو یکسان بدونیم . مثلآ این چه قانونیه که میگه زن نصف مرده ؟ اگه یه مرد یه زنو بکشه باید نصف دیه رو خانواده مقتول پرداخت کنن تا مرد اعدام بشه . این یعنی هر مرد برابر دو تا زنه . حالا این قانون ، قانون اسلامه که باشه ، مگه خیلی از قانونهای اسلام الان به روز نشده ؟ خب این یکی هم باید بشه . ولی این باز به این معنی نیست که مرد و زن برابرن ، هر کدوم توی یه سری موارد برتریهایی دارن . این به این معنیه که مرد و زن باید از حقوق یکسان برخوردار باشن و اگه واقع بین باشیم یه سری از مشاغل و پستها برای خانوما مناسب نیست همون طور که یه سری از کارها رو اگه مردا انجام بدن اصلآ اون کارایی لازم رو ندارن . حالا نمیدونم این چه اصراریه که خانوما میخوان همه کارای مردونه رو انجام بدن تا ثابت کنن از مردا برترن یا اینکه با مردا برابرن . فقط خواهشآ این سوء تفاهم پیش نیاد که من میگم زنها باید تو خونه بشینن و غذا درست کنن ، لباس بشورن و بچه بزرگ کنن !! من اصلآ همچین منظوری ندارم فقط میگم هر کسی باید کاری رو انجام بده که مناسب تواناییهاش باشه .

یه مورد دیگه ای که باز نمیفهمم مخالفت کردن یه عده با هر چیزیه که توی یه مقطع خاص زمانی باب میشه . مثل همین بازی یلدا که خیلی از وبلاگ نویسها چند روزی رو باهاش سرگرم بودن . کاری به مفید بودن یا نبودن این کار ندارم ، دلیل مخالفتها رو نمیفهمم . یه عده بودن که توی وبلاگشون این کار رو یه کار چیپ و مسخره میدونستن و بازی کردن آدما رو از سر بیکاری و کم فهمی ( بخونید بی شعوری )  تصور میکردن و جالبی قضیه اینجا بود که بعضی هاشون تمام این حرفا رو میزدن و بعد مثلآ میگفتن چون فلانی ما رو دعوت کرده و نمیشه روشو زمین انداخت ما هم در کمال بی میلی بازی میکنیم !!! این افراد اصولآ هر چیزی رو که همه گیر بشه عامی و سطحی و چیپ میدونن و با این تفکر که خودشون یه سر و گردن از بقیه بالاتر هستن وارد این جریان نمیشن . این عده رو هم هیچ وقت نتونستم بفهمم .

خواهشآ از این پست بدون کامنت نگذرین . میخوام نظرای موافق یا مخالفتون رو بدونم . میخوام بدونم دلیل مخالفت مخالفها و موافقت موافقها با حرفای من چیه ؟ میخوام بدونم آیا واقعآ من اشتباه فکر میکنم ؟ اگه فکر من اشتباه باشه برای تغییر طرز تفکرم نیاز به دلیل موجه و منطقی دارم چون تغییر عقیده کاری نیست که به این سادگیا انجام بگیره ، پس لطفآ نظراتتون رو برام بگین باشد که ما هم از این جهل مرکب خویش خارج شویم .

پ.ن : عنوان وام گرفته از کتاب  ّاز رنجی که می بریم ّ نوشته جلال آل احمد میباشد .

بم