.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

جام جهانی

چند دقیقه پیش ایران اولین بازیشو توی جام جهان ۲۰۰۶ آلمان انجام داد و حاصلش چیزی جز باخت 3 بر 1 نبود . تیم ما نیمه اول رو واقآ رویایی و عالی بازی کرد . یه بازیه پایاپای با تیم چهارم جهان . توی نیمه اول حتی تعداد موقعیت های گل برای ما خیلی بیشتر از مکزیک بود . اونا از تنها فرصتشون یه گل ساختن و خوب تیم ما از 5-4 تا موقعیت گل ، فقط از یکیش استفاده کرد . آندو تیموریان یکی از بهترین های ایران بود ولی تقریبآ تمام بچه ها غیر از "علی دایی" خوب بازی کردن .
 
ولی نیمه دوم به طرز وحشتناکی ورق برگشت . تیمی که نیمه اول فکری جز گل زدن به مکزیک نداشت یکباره دست به دفاع مطلق زد . یه کم عجیب بود ولی شاید فشار مکزیک اونا رو به این کار وادار کرد . با این حال تا دقیقه 70 بازی ، بچه ها توی دفاع کردن هم موفق بودن تا اینکه اون اتفاق لعنتی افتاد . همه ما می دونیم که "میرزاپور" توی بازی با پا واقعآ مشکل داره . اشتباه اصلی رو "کعبی" انجام داد که از اون فاصله پاس رو به عقب به " میرزاپور" داد ، دروازه بان هم با یه ضربه بچه گانه به تکمیل اشتباه "کعبی" کمک کرد و تیر خلاص رو "رحمان رضایی" ( که به قول فردوسی پور تا اون لحظه بهترین بازیکن زمین بود ) زد . یه استپ اشتباه از "رحمان" توپ رو به مکزیکی ها تقدیم کرد و خب مهاجم های مکزیک هم کسی نیستن که این فرصت ها رو از دست بدن و حاصلش گل دوم و به هم ریختن تیم ایران بود که همین به هم ریختگی عامل اصلی گل سوم مکزیک هم بود . ولی توی راس این هرم اشتباهات فقط دو نفر وجود دارن . یکی "علی دایی" خودخواه و بی مصرف و دیگری " برانکوی " بزدل که جرات تعویض کردن نداره .

توی تمام طول 90 دقیقه هیچ کار مثبتی از "علی دایی" توی زمین ندیدیم و این در حالی بود که بازیکن هایی مثل "آرش برهانی" ، "رسول خطیبی" ، "رضا عنایتی" و "مسعود شجاعی" روی نیمکت نشسته بودن . نمی فهمم چرا وقتی یه تیم این همه مهاجم سرحال ، جوون و با انرژی داره باید "علی دایی" رو 90 دقیقه توی زمین نگه داره . "علی دایی" بزرگترین گلزن تاریخ فوتبال جهانه ، قبول . برای تیم ملی خیلی زحمت کشیده ، قبول ولی الان دیگه اون توانایی سابق رو نداره و تیم ملی یه مملکت جای تشکر و قدردانی از بازیکن ها نیست . این آدم خودخواه در حالی که می بینه اصلآ برای تیمش مفید که نیست هیچی ، تازه داره به ضررش هم کار می کنه ، با این حال حاضر نیست دست از سر تیم ملی برداره . و "برانکوی" بزدل هم وقتی جرات تعویض کردن نداره پس لیاقت مربیگری تیم ملی رو هم نداره .

"برانکو" نه تنها جرات تعویض کردن "علی دایی" رو نداره ، بلکه حتی جسارت یا دانش تعویض بازیکن های دیگه رو هم نداره . همه ما شاهد فشار تیم مکزیک توی نیمه دوم روی دروازه ایران بودیم و حتی منی که هیچ دانشی توی مربیگری ندارم می دونم که توی این جور مواقع حضور دو تا مهاجم تازه نفس و سر حال که بتونه خط دفاعی حریف رو به خودش مشغول کنه می تونه تا حد زیادی روی کاهش فشار حریف تاثیر داشته باشه ولی نمی دونم چرا "برانکو" این کار رو نکرد ؟ "آرش برهانی" باید 10 دقیقه زودتر وارد زمین می شد ، قبل از اینکه ما گل دوم رو بخوریم . "علی دایی" باید ابتدای نیمه دوم از زمین بیرون می رفت و به جاش یا "رسول خطیبی" یا "رضا عنایتی" بازی میکرد . به نظر من جنازه "علی کریمی" هم توی زمین بهتر از "مهرزاد معدنچی" بازی می کنه . و اصلآ برام قابل حضم نیست که بازیکنی با این تکنیک ناب و البته ناشناخته مثل "مسعود شجاعی" توی این بازه حتی یک دقیقه هم بهش بازی نرسه و "علی دایی" تمام بازی رو توی زمین راه بره .
 
بردن از مکزیک یا حتی تساوی برای خود من هم اصلآ منطقی به نظر نمی رسید ( من بازی رو 2 بر 1 به نفع مکزیک پیش بینی می کردم ) ولی وقتی نیمه اول اون بازی روان و یکدست رو از بچه ها دیدم واقعآ بهشون ایمان اوردم و این توانایی رو توی تیم ملی دیدم که بتونه مکزیک رو ببره یا حداقل مساوی بگیره . ولی نمی دونم نیمه دوم که به نیمه مربی هم معروفه چه اتفاقی برای این تیم افتاد که از این رو به اون رو شد .

در هر حال به قول مفسر فوتبال آقای "حاج رضایی"  فوتبال بازی اشتباهاته و هر تیمی که کمتر اشتباه کنه برنده بازی می شه . ولی توی این باخت به نظر من علاوه بر اشتباهات بچه ها دو تا عامل دیگه هم مسبب بود ، یکی خودخواهی "علی دایی" و یکی هم بزدلی "برانکو" ... 
 
پ.ن.۱ : چقدر تو این پست به علی دایی بد و براه گفتم . ولی حقشه ، دلم خنک شد . با این حال هنوز احترام خاصی براش قائلم ولی خودش داره کاری می کنه که این احترام از بین بره .
 
پ.ن.۲ : کیش خیلی خوش گذشت . جای همتون خالی . 
     
 

غروب کیش

     
         
 
            
 
         
 
 

روزهای با خاطره

نمی شه گفت یادش به خیر . آخه روزای جنگ برای هیچ کس یادآور لحظات خوب نیست . ولی اون روزا هم یه روزایی بود برای خودش . وقتی عراق بمبارون شهرای ایران رو شروع کرد ، من کلاس اول دبستان بودم . اون موقع ما هم مثل خیلی از مردم برای در امان موندن از حملات هوایی به روستاهای اطراف پناه بردیم . خالهُ من توی جاده اصفهان - شیراز یه جایی بعد از شهرضا ، توی یه روستا که اسمش میرآباد بود یه خونه و یه باغ داشت که همه فامیل اونجا جمع شده بودن .

خونه بزرگ بود و برای همه به اندازه کافی جا داشت . غیر از ما چند تا خونواده اصفهانی دیگه هم توی ده بودن ولی کلآ روستا جمعیت زیادی نداشت . توی ده یه زمین فوتبال بود که هر روز بعد از ظهر مردا جمع میشدن اونجا و فوتبال بازی می کردن . ما هم به لحاظ کم سن بودن فقط تماشاچی بودیم . و این تنها تفریح ما توی اون روستا بود . یادمه هر شب قبل از خواب توی حیاط یه آتیش بزرگ درست می کردیم و چوبهای کلفت رو می سوزندیم . وقتی چوبا می سوخت و به زغال تبدیل می شد ، اونا زیر کرسی می ذاشتیم و تا صبح از گرماش استفاده می کردیم .

 من حتی توی ده مدرسه هم رفتم . کلاس اول و دوم دبستان . خوب یادمه که مدرسه دو تا کلاس بیشتر نداشت که دختر و پسر هم سر یه کلاس می نشستن . یکی از کلاسها برای بچه های اول ، دوم و سوم بود و اون یکی کلاس برای چهارم و پنجم . هر کلاس هم فقط یه معلم داشت . معلم کلاس مجبور بود وقت کلاس رو بین بچه ها تقسیم کنه و توی هر بخش به یه گروه درس بده . و برای اینکه از شلوغ پلوغ کردن بچه ها جلوگیری وقتی مثلآ داشت به بچه های کلاس اول درس می داد ، بچه های کلاس دوم و سوم رو مجبور می کرد از روی کتاب رو نویسی بکنن .

خونه ای که ما توش زندگی می کردیم حمام داشت ولی خوب ، گبر آوردن نفت برای روشن کردن آبگرمکن کار حضرت فیل بود . برای همینم بود که همه از حمام ده استفاده می کردن . یه حمام عمومی که روزا مخصوص زنا بود و شبها مخصوص مردا . کوچه های ده هیچ کدوم چراغ نداشت و شبا برای حمام رفتن مجبور بودیم از فانوس استفاده کنیم .
 
اون موقع به نظر من بزرگترین معضل بشریت دستشوی رفتن بود ، اونم توی شب . چون توالت توی حیاط قرار داشت . یه حیاط بزرگ که پشتش یه یاغ خیلی بزرگتر انگور بود و هیچ دیواری بین باغ  و حیاط وجود نداشت . و البته یه عالمه وهم و خیال و افسانه و خرافات ، که شبا موقع دستشویی رفتن می اومد سراغمون .

روزای سختی بود ولی ما توی عالم بچگی خوش بودیم . الان خیلی وقتا دلم برای اون روزا تنگ میشه . روزای بی غل و غش ، روزای بی استرس ( توی عالم بچگی ) ، آسمون زلال آبی ، تاکستان های سرسبز انگور ، کوچه باغهای باریک با دیوارهای کاهگلی و ساده ، به سادگی خود مردم روستا ، صدای گله گوسفند که صبح ها از پشت در خونه رد میشدن ، شیر تازه و نون خونگی که مامانم و خالم توی تنور درست می کردن و خیلی چیزای دیگه که هیچ وقت از ذهن آدم پاک نمیشه .
 
پ.ن : اصلا قصد نداشتم خاطرات دوران بچگی رو بنویسم . اولش می خواستم یه توضیح راجع به گذشته و حال اون روستا بدم که شامل حال خیلی از روستا های کشورمون میشه . ولی خودمم نفهمیدم چطور شد که اینا رو گفتم . شاید مطلبی که می خواستم بگم رو توی پست بعدی بنویسم ، شایدم بی خیالش بشم . نمی دونم ... 
 
 

تعطیلات

تعطیلات خرداد داره میاد . 14 و 15 خرداد که یکشنبه و دوشنبه می شه تعطیله ، شنبه رو هم یا دولت تعطیل می کنه یا میشه مرخصی گرفت . وقتی به اینها پنجشنبه و جمعه رو هم اضافه کنی ، میبینی که یه تعطیلی درستو حسابی منتظر ماست که فکر نمی کنم تا آخر تابستون دیگه یه همچین تعطیلاتی داشته باشیم . پس این بهترین زمان برای رفتن به مسافرته .

راستش اصلآ دلم نمی خواد این تعطیلات رو با رانندگی مداوم توی جاده بگذرونم . چون این کار بیشتر از اونکه به رفع خستگی کمک کنه ، باعث خسته شدن آدم میشه . خیلی دلم می خواست برم شمال با توجه به اینکه میدونم الان چقدر هوا اونجا خوبه ، ولی اول اینکه رفتن به شمال برای ماها که تو اصفهان زندگی می کنیم مستلزم یه رانندگی 8-9 ساعته تا چالوس و بعد هم رانندگی توی جاده های شماله که خوب البته این دومی یه جورایی لذت بخشه ولی اولی مخصوصآ از اصفهان تا تهران خیلی خسته کنندس . و دوم اینکه فکر می کنم اون موقع شمال خیلی شلوغ و پر از تهرانیهایی باشه که برای رسیدن به اونجا فقط کافیه 3-4 ساعت پشت ماشین بشینن . نکته دیگه ای که راجع به شمال وجود داره اینکه که اصلآ امکان نداره با هواپیما بری شمال ، چون اونجا برای دیدن زیباییهاش حتمآ باید ماشین داشته باشی تا هر جا دلت خواست بری یا هر جا هوس کردی وایسی و عکس بگیری و خوب متاسفانه این امکان هم وجود نداره که بتونی اونجا ماشین کرایه کنی . پس عملآ شمال کنسله .
 
غرب کشور هم علاوه بر هوای خیلی خوبی که الان داره ، جاهای دیدنی زیادی هم داره ولی باز این هم مستلزم یه رانندگی طولانی توی جاده های پر پیچ و خم اونجاست . ضمن اینکه فکر نمی کنم توی غرب هتل یا کمپ مناسبی برا اقامت وجود داشته باشه ( راجع به این زیاد مطمئن نیستم ، اگه کسی اطلاعات دقیقی داره لطفآ کمک کنه. )

شاید تنها گزینه مناسب " کیش " باشه . بابا چرا داد میزنید ، میدونم الان اونجا هوا وحشتناکه ولی خب حسنهایی که داره بیش از اونه که بشه ازش چشم پوشید . اول اینکه هم من و هم خانومی علاقه خاصی به کیش داریم . توی هتل ، مراکز خرید یا تفریح و توی ماشین که به لطف تکنولوژی ، کولرها اجازه نمی دن گرما رو حس کنی ولی خب مطمئنآ توی روز نمیشه رفت کنار ساحل . امکانات توریستی کیش هم به لحاظ هتل ، هم مراکز تفریحی و توریستی واقعآ در حد مطلوبه . ضمن اینکه اونجا ( بر خلاف شهرهای دیگه ایران ) به راحتی میشه ماشین کرایه کرد و این خودش حسن بزرگیه . ( من حوصله رانندگی کردن توی جاده رو ندارم ولی خوب به طور حتم رانندگی توی جاده ساحلی کیش خیلی لذت بخشه ) . و دیگه اینکه برای کیش رفتن فقط کافیه اصفهان سوار هواپیما بشی و یک ساعت و ربع بعد توی کیش پیاده بشی و این باعث میشه چیزی به اسم خستگی راه توی مسافرت برات وجود نداشته باشه . در هر حال نمیشه از ساحل زیبا ( ساحل کیش به لحاظ مرجانی بودن یکی از ساحلهای زیبای دنیا محسوب میشه ) و جاده ساحلی زیبا تر ، جت اسکی ، قایق شیشه ای ، استخر دلفینها ( فرنگیش چی میشه ؟ ) ، مراکز خرید شیک و مجهز و البته هتلهای خوب به سادگی گذشت . البته کیش هم از نظر قیمت بلیط و هم از نظر قیمت هتلها توی ایام تعطیلی یه کم گرونتره ولی خوب به نظر من می ارزه .

خلاصه اینکه ما داریم میریم کیش ، از 12 تا 16 خرداد . وقتی برگشتم حتمآ عکسایی از کیش رو اینجا میذارم . البته این اواخر به خاطر اینکه عکسهای زیادی تو صفحه گذاشتم ، وبلاگ یه کم سنگین شده و دیر بالا میاد . باید یه فکری به حالش بکنم .