.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

حضور پرزیدنت احمدی نژاد

آقای پرزیدنت ، من انرژی هسته ای نمی خوام ، اگه میگی این حق مسلم منه ، من از این حق خودم میگذرم که خیلی از حقوق مسلم ما پایمال شده . آقای پرزیدنت ، من امنیت می خوام ، من آرامش می خوام . چرا باید همسر من وقتی از خونه میره بیرون با چشم گریون و بدنی که از ترس می لرزه برگرده خونه ، چرا باید این مملکت تا این حد نا امن باشه که یه آدم عوضی تمام طول یه کوچه بلند و نه چندان خلوت رو با وقیحترین شکل مزاحم همسر من بشه ؟

آقای پرزیدنت ، من انرژی هسته ای نمی خوام که با انرژی هسته ای کار این مملکت درست نمیشه . دارین موتور سیکلت تولید می کنین ( که لابد توی این صنعت هم خود کفا بشین !! ) و با روزی 1000 تومن این موتورها رو میدین دست جونایی که هنوز دست چپ و راست خودشون رو هم نمیشناسن و این وسیله ای میشه برای خالی کردن عقده ها . تنها استفاده ای که از موتور ها میشه برای اذیت کردن دختر هاست ، با این اطمینان که حتی اگه خدایی نکرده بر حسب اتفاق ماشین پلیسی اون طرفا پیدا بشه ، به بهترین شکل می تونن فرار کنن .
 
آقای پرزیدنت ، من انرژی هسته ای نمی خوام ، من می خوام بدونم کی جواب اشکهای همسر منو میده ؟ کی جواب عصبانیت منو میده ؟ کی جواب این همه زن و دختر رو که هر روز به شیوه های گوناگون مورد اذیت و آزار قرار می گیرن رو میده ؟ شما که به تنها چیزی که فکر می کنین انرژی هسته ای .پس باقی مسائل مملکت چی می شه ؟

من نمی دونم کی گفته " لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست ". این احمقانه ترین حرفیه که یه آدم میتونه امروزه بزنه چون لذتی که در انتقام هست عمرآ در عفو نیست . حالا منم می خوام انتقام بگیرم . از اون آدم ، ولی پیدا کردنش با وجودی که تمام سعیم رو می کنم تقریبآ محاله . پس باید از کی انتقام بگیرم ؟ از شما آقای پرزیدنت ؟ اگه دستم بهتون می رسید که این کارو می کردم ولی خوب "چه کنم که بسته پایم " . اون کسی هم توی مشهد زنان فاحشه رو میکشت می خواست انقام بی حرمتی به زنش رو بگیره ولی اون اشتباه کرد ، نباید می رفت سراغ زنان فاحشه بلکه باید دست مردان فاحشه رو از این جامعه کوتاه می کرد .شاید بهتر باشه من برم سراغ مردان فاحشه . ولی من چیکار می تونم بکنم ، قدرت آدم کشتن که ندارم ، حتی اگه هم داشته باشم مگه من چند نفر رو می تونم بکشم ؟ آخرش سر خودم میره بالای دار و باز همه فراموش میکنن که اصلآ چه اتفاقی افتاده ، بازم مردای فاحشه نگاه بی حیا و دست بی شرمشون رو روی زنا و دخترای این مملکت دراز می کنن . دارم به این فکر می کنم که اگه خانومی این قدرت دفاع از خودش رو هم نداشت الان توی چه وضعیتی بود !!

حالا هی خانوما توی وبلاگشون از بند کوفت و ماده زهرمار قانون حرف بزنن و از اینکه چرا زنها حق طلاق ندارن . عزیز من ، زنها توی ایران جرأت تنهایی بیرون رفتن از خونه رو هم ندارن اونوقت توی غصه حق طلاق رو می خوری ، یا غصه اینکه چرا زنا ورزشگاه نمی رن !! وقتی یه دختر ساعت 8 شب ( که امسال به لطف حماقت دولت مردان متحجر که ساعت رو جلو نبردن و هوا زودتر تاریک میشه )در حالی که تازه هوا داره تاریک میشه توی یه کوچه توی مرکز شهر امنیت نداره ، می تونه به حق طلاق فکر کنه ؟ یا به ورزشگاه رفتن ؟

آقای پرزیدنت ! من نه می تونم ، نه میخوام جامعه رو عوض کنم ، که این جامعه درست شدنی نیست . ولی می خوام مثل یه انسان با حقوق اولیه و خیلی ابتدایی زندگی کنم . شما آقای پرزیدنت راهی جز مهاجرت رو می تونین به من پیشنهاد کنین ؟ باید کشور چهار فصل ، کشور گل و بلبل ، 2500 سال تمدن ، شهر گنبدهای فیروزه ای ، همه و همه رو گذاشت و رفت . من توی مملکت خودم می تونم به عنوان یه آرشیتکت کار کنم - که دارم می کنم - ولی حتی به این راضیم که برم یه مملکت دیگه توالت شوری بکنم ولی از این خراب شده نجات پیدا کنم . نگین این ما هستیم که باید بمونیم و مملکت رو بسازیم ، این مملکت رو هر کی خراب کرده خودشم بیاد درستش کنه . من حاضر نیستم یک لحظه از عمرم رو برای ساختن این مملکت هدر بدم که " کار بی ربط ، خبطه " . من خیلی بیش از اونچه وظیفه داشتم دینم رو به این مملکت ادا کردم . من توی جنگی که می تونست توی سال دوم به نفع ما تموم بشه و به خاطر خود خواهی یه عده 8 سال طول کشید ، بچگیم رو از دست دادم ، خونه و زندگی و از همه مهمتر پدری رو توی همین جنگ از دست دادم که بودنش می تونست مسیر زندگی منو عوض کنه .
 
آقای پرزیدنت ! بهتون تبریک میگم ، شما امروز 2 تا آدم رو که ممکن بود یه روزی برا این مملکت مفید باشن رو از دست دادی . فکر میکنی روزی چند تا از این آدمها رو از دست میدی ؟ ما تصمیم مون رو گرفتیم . مهاجرت تنها راه باقی موندست .  شمایی که این مطلب رو می خونین تو رو به هر چی میپرستین شروع به سخرانی از مضرات غربت و فوابد وطن نکنین که اولآ خودم همش رو می دونم و دومآ حوصله شنیدنش رو هم ندارم . غربت چه خوب و چه بد ، انتخاب منه ، و اونوقت اگه مشکلی برام پیش بیاد به شانسم لعنت نمی فرستم که چرا ایران به دنیا اومدم ، خودمو لعنت میکنم که چرا انتخاب غلط کردم . انتخاب کردن زیباست ، حتی اگه مجبور به انتخاب کردن باشی .
 
 

پاسپورت دانشجویی

ما توی یه کشور پیش رفته زندگی می کنیم . توی این شکی نیست . برای همینم هست که اگه یه کار اداری داشته باشی که از کارای دیگه یه کم متفاوت باشه باید بری تهران چون توی شهر خودت این کار انجام نمی شه . برای یه کاری باید می رفتم دبی که هر چه زودتر این کارو انجام می دادم به نفعم بود . من از سربازی معافم ، مدارکم رو هم پست کردم ولی کارت معافیم هنوز نیومده . با حوزه نظام وظیفه هم تماس گرفتم که خوب طبق معمول هیچ کمکی بهم نشد . این شد که تصمیم گرفتم از پاسپورت دانشجویی استفاده کنم . 

برای گرفتن این پاسپورت حتمآ باید رفت تهران ، چون توی شهرستان این نوع پاسپورت رو فقط برای عتبات عالیات ( کشورهایی مثل عربستان ، عراق و سوریه ) صادر می کنن و اگه بخوای جایی بری که جزو این کشورها نباشه برای پاسپورت باید بری تهران . دو روز اصفهان معطل شدم تا نامه دانشگاه رو بگیرم . جمعه بعد از ظهر هم با یکی از دوستام که اونم تهران کار اداری داشت راهی این دیار بی درو پیکر شدیم که از شنبه صبح بریم دنبال کارامون .

برای مرحله اول کارم باید می رفتم معاونت امور دانشجویی توی خیابون پاسداران . از برخورد کارمندهای این اداره که بگذریم کارم زود حل شد و به دو سه تا اتاق و دبیرخونه اکتفا کردن . برای مرحله بعد باید میرفتم حوزه نظام وظیفه . توی این اداره مراحل انجام کار رو پشت شیشه چسبونده بودن که به این صورت بود : 1) بردن مدارک به اتاق فلان و گرفتن امضا .2) بردن مدارک به اتاق فلان و گرفتن امضا . 3) بردن مدارک به اتاق فلان و گرفتن امضا . و همین طور الی آخر که فکر می کنم 8-7 مرحله بود . جالبی قضیه اینجا بود که توی تمام این مراحل نه چیزی به مدارک اضافه میشد و نه چیزی کم می شد . اول فکر کردم اینا آدمهای مهم و مشهوری هستن که باید بریم ازشون امضا بگیریم ولی خوب بعد دیدم این بعیده . بعد به خودم گفتم خوب حالا نمیشه همه این امضاها رو یه نفر بکنه ، که وقتی یاد مشکل بی کاری افتادم این گزینه هم کنسل شد .

خلاصه گفتیم اشکال نداره میریم امضاها رو میگیریم . اتاق اول رو پیدا کردم ولی دم اتاق یه صف بود تا آخر سالن رفته بود . از ساعت 11 تا 1:30 توی صف بودم تا تونستم امضای اول رو بگیرم . وضعیت تمام این اتاقها هم به همین شکل بود . پس از قرار معلوم یه هفته ای کارم طول میکشید . تازه وقتی هم از دبی برمیگشتم ظرف مدت یه هفته باید دوباره میرفتم تهران و همین کارها رو دوباره انجام می دادم وگر نه 5 میلیونی که به عنوان ضمانت باید می ذاشتم به نفع دولت ضبط میشد . این شد که کلآ بی خیال پاسپورت دانشجویی شدم و ترجیح دادم صبر کنم تا کارت معافیم بیاد ، بعد مثل بچه آدم برم همین اصفهان پاسپورت بگیرم .

پ.ن.1 : نمیدونم چرا هر وقت میرم تهران ، احساس میکنم این شهر خیلی بی درو پیکره . بیش از 4-3 روز هم نمیتونم توش دوام بیارم .

پ.ن.2 : پارک قیطریه رو دوست دارم ولی نمی دونم چرا . همین جوری ازش خوشم میاد .

پ.ن.3 : توفیق اجباری نصیبمون شد و یه نیم ساعتی رو زیر برج آزادی منتظر یه نفر بودم . "برانکو زی" که یه نظریه پرداز معماریه میگه : " معماری مجسمه مسکون است " . یعنی یه اثر معماری باید از نظر فرم و زیبایی با یه مجسمه برابری کنه و از طرف دیگه فظای این اثر باید قابل استفاده برای نیازهای بشر باشه ( مثلا سکونت ) . و برج آزادی دقیقآ نمونه بارزی برای این تعریفه . مرز بین معماری و مجسمه سازی که واقعآ نمیشه تشخیص داد که این اثر یه معماریه یا یه مجسمه . و این دقیقآ چیزیه که مشکل امروز معماری ماست . جعبه هایی می سازیم که پنجره داره و مردم رو برای زندگی کردن می فرستیم توش و اسم خودمونم میذاریم آرشیتکت .

پ.ن.4 : توی راه برگشت توی اتوبان قم یه پژو 405 که یه حاجی بازاری پشتش بود اومد از بغلمون رد شد . به دوستم گفتم حاجی داره میره قم سراغ زنِ صیغه ایش . دوستم بعد چند دقیقه گفت همین الان موضوع یه فیلم کوتاه به ذهنم رسید با این مضمون : دوربین توی ماشین دو تا پسره ، یه حاجی بازاری با یه پژو ازشون سبقت می گیره . یکی از پسرا میگه : حاجی داره قم سراغ زن صیغه ایش . بعد دوربین میره توی ماشین حاجی . توی مسیر از افکار و صحبتهای حاجی با تلفن همراهش ، بیننده به این نتیجه میرسه که پسرا اشتباه کردن . توی سکانس بعدی حاجی توی یه محله متوسط رو به پایین زنگ یه خونه رو میزنه . یه زن چادری در حالی که لبخند میزنه درو باز میکنه و میگه : سلام حاجی ، چرا هفته پیش نیومدی ؟ حاجی هم در حالی که داره وارد خونه میشه میگه : چاییت حاضره ؟ ( البته تیکه آخرش مال خودم بود )

پ.ن.5 : دوستایی که تو کار فیلم و سینما هستن اگه خواستن این فیلمو بسازن حق و حقوق ما یادشون نره !!! 
 
                           
 

نوروز مزخرف !!

این اولین پست توی سال جدیده . بازم یه عید دیگه اومد ، بازم به هم تبریک گفتیم ، بازم برای همدیگه آرزوی سالی خوب سرشار از موفقیت کردیم . بازم هر کسی رو که دیدم هی ماچ مالیش کردیم ، پسته های آجیل رو سوا کردیم ، شیرینی تعارف کردیم ، میوه ها رو قاچ کردیم و فقط نصفش رو خوردیم ( برا کلاس ؟ ) و خیلی کارای دیگه که سالهاست داریم انجام میدیم .
اما مثه اینکه امسال هیچکی از ته دل برای ما آرزوی سالی خوب سرشار از موفقیت نکرده . این مزخرفترین نوروز تمام عمرم بود . روزهای کشدار کسل کننده بی مزه ، توی این اصفهان پر از ترافیک ، شهر دود گرفته و مسافرهایی که امسال در کمال تعجب هیچی از حرفاشون نمی فهمیدیم ( بی اغراق بگم 80% مسافرهایی که امسال اومده بودن ترک زبان بودن ، پلاک تمام ماشین ها هم یا ارومیه بود یه تبریز ) . حالا نمی خوام بگم ترکا بدن یا حتی نمی خوام بگم خوبن ، فقط منظورم اینه که امسال ترکهای زیادی اومده بودن اصفهان .

نمی دونم چرا امسال همه چی خسته کننده بود ، هیچ چیزی فرق نمی کرد ، همون کارایی رو انجام دادیم که سالهای قبل انجام می دادیم ولی امسال با هیچکدومشون حال نکردم که هیچ ، تازه همشون هم به نظرم ضد حال اومد . حتی مسافرتی که ممکن بود تنها نکته مثبت این نوروز باشه هم به یه دلایلی کنسل شد . می خواستیم بریم جنوب !! این دو سه روز اخیر هم اینجا کلی بارون اومد و اغلب مسافرا رو فراری داد . خوب حالا شاید خودمون بتونیم یه دوری توی شهر بزنیم یا حداقل یه سر بریم میدون نقش جهان . توی عید که اصلآ امکان چنین کاری وجود نداشت .
 
دیشب هم یه عروسی دعوت داشتیم ، توی شاهین شهر ، که اونم خیلی کسل کننده و بی مزه بود . حالا واقعآ آیا " سالی که نکوست از بهارش پیداست ؟ " اگه این ضرب المثل درست باشه که فکر کنم امسال رو به فاک عظمی رفتیم . آقایون و خانومهای محترم ، امسال رو شدیدآ به دعای خیرتون محتاجیم . لطفآ دریغ نفرمایید .

اینم دو تا عکس از اصفهان توی روز بارونی . راستی اسم این شهر رو باید از شهر گنبدهای فیروزه ای به شهر آجر سه سانتی تغییر بدن . خودتون توی عکس ببینید ...
 
 
         
 
         
 
پ.ن : تنهای نکته مثبت نوروز فیلمایی بود که توی عید دیدم . البته نه فیلمهایی مه تلوزیون جمهوری اسلامی پخش می کرد ، نه . دوستایی که توی ایران هستن می دونن که اینجا میشه فیلمهای روز دنیا رو با زیرنویس فارسی به قیمت ۱۰۰۰ تومن و به راحتی تهیه کرد . منم قبل از عید رفتم حدود ۲۵ تا از این فیلما رو گرفتم که توی عید بی کار نباشم . از مونیخ خوشم اومد اما کراش رو اصلا دوست نداشتم . واقعآ متاسفم برای اعضای آکادمی اسکار که عقاید با من فرق داره . من اگه جای اونا بودم یه تجدید نظری توی سلیقم می کردم به نحوی که به سلیقه من نزدیک باشن !!