.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

دنیای کثیف

زندگی یه قماره، قماری که دو سرش باخته. قمار باز نیستم، قدرت قمار کردن هم ندارم، قدرت ریسک کردن ندارم. اصلآ ریسک برای چی؟ زندگی ارزشش رو نداره. زندگی یه سکه دو رو بیش نیست، که هر طرفی بیاد آخرش باخته. به هیچکس نمیشه اعتماد کرد. دوست، رفیق، خونواده، همکار و ... !! همه فقط به فکر خودشون هستن. تا وقتی نیاز دارن سراغت رو میگیرن، اما همچین که خره از پل گذشت انگار نه انگار که رابطه ای بوده، دوستی بوده، صمیمیتی بوده.
 
دوستیهای 10 ساله، ارزشش قد یه دونه ارزن هم نیست. دوستت باهات قطع رابطه میکنه (یا جوری رفتار میکنه که باهاش قطع رابطه کنی) چون دیگه خونه مجردی گرفته و با آدمای جدید حال میکنه. چون دیگه هر روز عصر نیاز نداره بهت زنگ بزنه و بگه ... !! دوستی که ادعای رفاقتش یه جای خر رو پاره میکنه و مدام دم از مردی و مردونگی میزنه، اگه 3 ماه هم بهش زنگ نزنی، هیچ سراغی ازت نمیگیره، چون اونم خرش از پل گذشته و دیگه .... نمیشه که بهت نیاز داشته باشه. حتی اگه بهش زنگ بزنی و بگی تو شرایط بدی هستی، یه جوری دست به سرت میکنه. کار دارم، سر کار هستم، خونه زنم هستم، و در واقع خودتو علاف نکن، از من بخاری بلند نمیشه. به من ربطی نداره.

اونی که از بچگی با هم بودین و نون و نمک خوردین، به خاطر یه بدکاره یه جوری با دوز و کلک آپارتمانت رو ازت میگیره که برای پس گرفتنش باید آواره دادگاه و کلانتری بشی. برای چی، برای این که آقا میخواسته .... !! خب، چه کسی بهتر از رفیق چندین و چند ساله، هم سادست، هم احمق. اصلآ نمیفهمه، اگه هم فهمید که یه جوری دودرش میکنیم تا قضیه تموم بشه. اهل شکایت کردن و این جور چیزا هم که نیست. ولی این دفعه رو کور خونده. تا آخرش هستم، پای همه چی هم وایسادم.

بدتر از همه کسی که ازش انتظار نداری. غرور، وای به روزی که غرور بیجا آدمو بگیره. دیگه خدا رو هم بنده نیست. کار اشتباه میکنه، وقتی هم بهش میگی کارت غلط بوده، بدترین رفتار رو جلوی خونواده باهات داره، بعد هم طلب کار میشه!! "سر من داد زدی" !!! یه اعتراض ساده، بدون داد، بدون بد اخلاقی. همین حق رو هم از آدم گرفتن، این انسانهای خودخواه و مغرور. و در جواب یه سوال ساده، از کسی که زندگیت رو وقفش کردی، میشنوی "به تو ربطی نداره" !! در حالی که اگه به یه نفر ربط داشته باشه، اون یه نفر منم.

تقصیره خودمه، حماقت از خودمه. هیچ کس رو مقصر نمیدونم. خودم از اول جوری رفتار کردم که بهشون اجازه دادم باهام این برخورد رو بکنن. اگه منم چند بار مثل خودشون میشدم، حساب کار دستشون میاومد. اگه وقتی دیدم فلانی کارش گیره، کارش رو راه نمی انداختم، اگه اون یکی وقتی زنگ میزد که ... شدم، به دادش نمیرسیدم، اگه منم مثل اون فامیل حرمت نون و نمک برام پشم بود، آواره دادگاه و کلانتری نبودم. اگه با اون یکی مثل خیلیها، بد اخلاقی میکردم، غر میزدم، گیر میدادم، تعصب الکی نشون میدادم، این رفتار باهام نمیشد، این جوابها رو نمی شنیدم.

حتی اگه خودتم بخوای خوب باشی، بخوای مثل آدم رفتار کنی، نزدیکترین کسانت، رفیقات و فامیلات بهت این اجازه رو نمیدن. توی مقیاس بزرگتر، بقال سر کوچه، راننده تاکسی، همکارت، کار فرما و در کل "جامعه" نمیذاره آدم باشی. باید گرگ باشی، باید حیون باشی تا کلاه سرت نره. تا بهت احترام بذارن، تا فکر نکنن پخمه هستی و هر جوری میخوان باهات رفتار کنن.

لعنت به این زندگی، لعنت به این جامعه، لعنت به این دنیای حقیقی، دنیای کثیف. خیانت و نامردی از سر و روش میباره. تنها پناهگاهمون شده همین کیبورد و مونیتور، همین دنیای مجازی. دنیای مجازی رو دوست دارم، چون حس نداره، چون انتظاری از کسی نداری. چون اگه نامردمی هم دیدی، خیالیت نیست، از کسی که تا حالا ندیدیش، اونور دنیاست، اونور این صفحه شیشه ای، هیچ انتظاری نیست. همینش رو دوست دارم. دنیای بی حس و حال، بی علاقه و بی ادعا، مجالی برای خیانت نداره.

پ.ن.1 : حالم بده، ولی به حساب بد حالی نذارین. جدی گفتم اینا رو. خیلی وقته که میخوام بنویسم، ولی توی حالت عادی این نوشته هم اون حسی رو که باید، منتقل نمیکرد. (ساعت پست این مطلب -5 صبح- خودش نشون میده چقدر حالم بده)

پ.ن.2 : شاید در مورد دنیای مجازی یه کم اغراق کردم، شاید اونقدرها هم خالی از احساس و عاطفه نباشه، ولی من ترجیح میدم این جوری باشه، که این جوری خیلی راحت تریم.

پ.ن.3 : دنبال فهمیدن نقطه چینها نباشین. هر کلمه ای که دوست داشتین میتونین جاش بذارین. چه اهمیتی داره؟ مهم اینه که اصل مطلب رو گرفته باشیم.
نظرات 10 + ارسال نظر
نازخاتون جمعه 11 خرداد 1386 ساعت 05:21 ق.ظ http://nazkhatoun.com

مد جان سلام. تو خودت باش دوست گل. همونی که هستی ولی یادت باشه کار هرکسی رو راه انداختن و محبت​های پی در​پی کردن و دست کسی رو گرفتن، همیشه نشانه ی انسانیت و خوبی نیست. هرچیزی اندازه داره دوست گلم. به نظر من با تمام کسانی که به روحت آسیب می رسونند ، رفت و آمد نکن و یک نفس راحت بکش. آدم خوب هم زیاد هست فقط باید بگردی و پیدا کنی. من معتقدم حتا اگر خواهر و برادرت هم آزارت می دهند باید، رفت و آمد رو باهاشون محدود کرد. امیدوارم دیگه گرفتار و خسته و ناراحت نبینمت.​مسئله​ی اون آپارتمان رو هم با چنگ و دندون دنبالش باش و حقت رو پس بگیر...

avysa جمعه 11 خرداد 1386 ساعت 06:11 ب.ظ http://avysa.blogfa.com

salam med aziz
midonam ke kheyly narahaty ,manam in moshkel ra inja daram valy be khodam ghol dadam ke ba injor adama rabetamo ghat konam hala har harfy ham ke poshteshe bezar bashe valy hamin ke injor adama ra dige nabiny baad az ye modat rahat mishy . midonam toye on mamlekate viran shode paye adam be in dadgahha va beshe yany chy valy moghavemat kon va haghe injor adama ra bezar kafe dasteshon va in etefagh ra be fale nik begir ke baes shode adamaye doro bareto behtar beshnasy .movazebe khodet bash aziz

آونگ خاطره های ما شنبه 12 خرداد 1386 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام
سر فرصت میخوام برات بنویسم
الآن عجله دارم
فقط خواستم بگم خوندمت و
آروم باش
برای کسی که ارزش تو رو نمی دونه یا نمی دونسته خونت رو کثیف نکن
حرص نخور
آروم باش
بازم میام خیلی حرف باهات دارم
با مهر
مینو

شهره شنبه 12 خرداد 1386 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.azkhod-bakhish.blogspot.com/

مد عزیز ما انسانهای امروزی دیگه نمیتونیم مثل قدیما با هم دوستی کنیم . بقولی دوستیها هم دوستیهای قدیم که همه با هم ندار بودن . من همیشه میگم اگر با کسی فامیل باشی و باهاش رابطه ات رو قطع کنی تا آخر عمر باز فامیلی ولی دوست همه جا پیدا میشه و اگر دوستی به پایان خودش رسید دیگه با هیچ کلکی نمیشه روبراهش کرد. بنابراین زیاد به خودت نگیر . فقط تو به این نتیجه نرسیدی و اینجور حالت از دست دوستانت گرفته نشده ...خیلی ها هستند مثل تو یکیش من . سبز باشی .

مهسا یکشنبه 13 خرداد 1386 ساعت 07:33 ق.ظ http://haghighifamily.blogspot.com

برای کسی بمیر که برات تب کنه . همین

سولانژ یکشنبه 13 خرداد 1386 ساعت 08:08 ق.ظ http://www.monsolange.blogspot.com

ببین به نظر من خوبه که الان بالاخره فهمیدی این آدم ها بیخودن و دوست واقعی نیستن .. قطع کردن رابطه باهاشون به نظر من برای تو هم در نهایت آرامش آوره.
در مورد اون شکایت به نظر من که پیگیری کن و کوتاه نیا. ایشالاه موفق می شی.

بید قرمز سه‌شنبه 15 خرداد 1386 ساعت 06:20 ب.ظ

خوندن تک تک کلمات این پستت منو به فکر واداشت. نتیجه ای که مدتیه من از زندگی گرفتم رو بیان کردی، البته با یه سری دلایل متفاوت.
این همه تلاش و تکاپو و دست و پا زدن تو این دنیا برای چی آخه ؟

ساتگین چهارشنبه 16 خرداد 1386 ساعت 10:39 ق.ظ http://satgin.blogspot.com

شفاف نوشتی... خیلی مفهوم
من هم بارها این احساس رو توی زندگی تجربه کردم
و
احتمالا گاهی با رفتارم باعث شدم که دیگران هم این احساس رو تجربه کنن
یک چیزی هست که واضحه
اگر همه آدم های روی زمین این پست رو بخونن احتمالا ۷۰ ٪ اونها تایید می کنن که چنین حسی رو داشتن
منطقی نیست که اون ۳۰٪‌باقی مونده عامل اصلی باشن. هست؟؟
پس می شه برای اینکه تحمل اونچه گفتی رو آسون تر کرد... دید که ما هم می تونستیم و خیلی جاها تونستیم که این حس رو بدیم
دنیا روی قوانین نیوتن می چرخه به طرز تحسین برانگیزی! هر عملی یک عکس العمل داره... و برعکس
پس مسلما نمی تونه تا اون اندازه وحشتناک باشه. اتفاقا برعکس وقتی عمیق تر می شم می بینم چقدر قشنگه... و چقدر حکیمانه
خوش تر از همیشه باشی

S. پنج‌شنبه 17 خرداد 1386 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.rakhtkan.com

اتفاقا اونروز داشتم با خودم فکر می‌کردم که به خاطر خونه آخرش شکایت کردی یا نه. نمی‌دونم چرا یاد این موضوع افتاده بودم. به طور خیلی خوب این نوشته رو فهمیدم. اونقدر خوب که یکسال هست که با تمام دوستهایی که می‌شناختم قطع رابطه کرده‌ام. حتی اونهایی رو که ۱۶ سال بود می‌شناختم. نبودنشون برام بهتره تا بودنشون. از همه دوستها فقط مونده یه نفر که شاید ۳ ساله می‌شناسمش و توی این ۳ سال تا حالا یک حرف نا به جا هم نزده و یه دفعه از منو اذیت نکرده. باورت می‌شه؟ یه نفر...فقط یه دوست. فکر کنم همین کافی باشه. تازه اون هم اون سر دنیا زندگی می‌کنه ولی مهم نیست. آپارتمان رو پیگیر باش اگر از من می‌شنوی. نذار این آدمها به همین راحتی به اون چیزی که می‌خوان برسن. اگر تو باید بدو بدو کنی بذار اون هم یه ذره بدو بدو داشته باشه. واسش خوبه.

آونگ خاطره های ما جمعه 18 خرداد 1386 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام
خوبی مد عزیز ؟
غیبت کبرای من رو ببخش
عزیزم
می دونم در چنین مواقعی بعضی از حرفها شعار بنظر میاد اما
تو همیشه خوب باش
همیشه همونی باش که هستی
نگذار آدمهای اینچنینی باعث بشن دلت زنگار بگیره
مطمئن باش روزی روزگاری در جایی که اصلا؛ تصورش رو هم نمی کنی از سوی فرد دیگری دوست دیگری پاسخ خوبیهات رو می گیری
اونها که بی معرفت هستن رو رها کن
بگذارشون به حال خودشون
اما
در مورد همه ی آدمها اینجور فکر نکن
آدم با معرفت خوب هم زیاده
صبر کن
می بینیشون

و این رو هم بخون:
روزی مردی , عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند . او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد , اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد , اما عقرب بار دیگر او را نیش زد . رهگذری او را دید و پرسید:"برای چه عقربی را که نیش می زند , نجات می دهی" . مرد پاسخ داد:"این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد