.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

خیانت

اسکارلت عزیز توی این مطلبش به یه نکته ای اشاره کرده که باعث شد منم یه چند خطی راجع به این موضوع بنویسم . موضوع همون بحث داغ این چند وقت اخیر وبلاگستانه ، سنگسار . بهتر اول موضع خودم رو مشخص کنم که سوءتفاهمی پیش نیاد . من مثل خیلی از شما مخالف سرسخت سنگسار هستم و اون رو وحشیانه ترین کار قرن حاضر میدونم . ولی اسکارلت عزیز توی یه بخش از مطلبش نوشته "سنگسار کردن زنی که برای بدن خودش ، فقط و فقط برای بدن خودش تصمیم گرفته و آزارش به کس دیگه ای نرسیده به جز توحش چه اسم دیگه ای میتونه داشته باشه ؟"

بحث اصلی من راجع به همین جملست . به نظر شما اون زن فقط برای بدن خودش تصمیم گرفته ؟ آیا این کار خیانت به حساب 
نمیاد ؟ به نظر شما اون زن با این کارش به شخصیت یه نفر توهین نکرده ؟ به روح یه نفر آسیب نرسونده ؟ احساسات و عواطف شخص مقابل رو به بازی نگرفته ؟ همیشه وقتی موضوع خیانت پیش میاد به دنبالش بحثهایی مطرح میشه مثل سرد مزاجی همسر ، کمبود عاطفه ، بی مهری همسر و ... ! ولی نمیدونم چرا هیچکس به یه موضوع اشاره نمیکنه ، اونم "هرزگی" . آیا پشت همه خیانتها سرد مزاجیه ؟ کمبود عاطفست ؟ آیا هیچ خیانتی بر اساس هرزگی و بی بند باری اتفاق نمی افته ؟ بحث من اصلآ به زنها محدود نمیشه که این خیانت از روی هرزگی ، و فقط و فقط از روی هرزگی ، توی مردها خیلی بیشتر اتفاق می افته . زنها حالا به یه دلایلی کمتر وارد این وادی میشن ، ولی میشن .

هر انسانی آزاده برای خودش انتخاب کنه ، و برای بدن خودش هم تصمیم گیره . ولی گاهی وقتا این انتخاب کردن ، باعث محدود
شدن سایر انتخابهای آدم میشه . آیا به نظر شما کسی که درگیر یه رابطه دو نفرست (چه زن ، چه مرد ، چه ازدواج ، چه  دوستی) آیا باز هم حق داره آزادانه برای بدن خودش تصمیم بگیره ؟ آیا تعهد داشتن به یه نفر ، این محدودیت انتخاب رابطه جنسی رو ایجاد نمیکنه ؟
 
اسکارلت عزیز صحبت از انتخاب آزاد برای بدن کرده و نوشته "اگه من نوعی نتونم در مورد (بدن) خودم تصمیم بگیرم اصلآ برای چی
زندگی کنم ؟ چطوری زندگی کنم ؟ اگه من نتونم در مورد (بدن) خودم تصمیم بگیرم که چیکار کنم و چیکار نکنم پس (من) بودن من دیگه چه تعریفی میتونه داشته باشه ؟" با این حرفش هم هیچ مخالفتی ندارم . ولی وقتی یه انسان این تصمیم رو میگیره که وارد یه رابطه دو نفره بشه ، در واقع برای بدن خودش تصمیم گرفته و این تصمیم (که در هر حال انتخاب خود شخص بوده) این محدودیت رو ایجاد میکنه که اون شخص دیگه نمیتونه بدنش رو آزادانه در اختیار هر کسی قرار بده .

این دوست عزیز من (که شخصآ ارادت خاصی نسبت بهش دارم ، اگر هم دارم اینا رو مینویسم برای مخالفت کردن یا هر چیز دیگه ای 
نیست ، اینها فقط مطالبیه که در اثر خوندن مطلب این نازنین به ذهنم رسیده، نه دشمنی در کاره و نه خصومتی) نوشته "بدن من مثل هر چیز دیگه ای حق داره امتحان کنه ، نا شناخته ها رو کشف کنه ، بر فرض که دو بار هم خطا کنه ، بر فرض که چهار بار هم خارج از سنت و عرف و هر دیوار دیگه ای خواهش داشته باشه ." درسته ، هر بدنی حق داره امتحان کنه ، و حتی لازمه که این کارو بکنه ، در چارچوب سنت و عرف بودنش هم بستگی به اعتقادات طرف داره ، ولی این امتحان کردنها و کشف ناشناخته ها همه باید قبل از ازدواج باشه ، قبل از تعهد محضری یا قلبی . اگه قرار باشه آدمی که درگیر یه رابطه دو طرفست باز هم به این امتحان کردنها ادامه بده ، پس اساس ازدواج و تعهد از بین میره و دیگه اسمش امتحان نیست ، خیانته !!

شاید بتونم حرفام رو توی دو تا جمله خلاصه کنم ، اول اینکه هر خیانتی علاوه بر تمام اون دلایلی که میتونه پشتش باشه و همه
هم به اونها استناد میکنن ، فقط و فقط میتونه به دلیل "هرزگی" باشه . شاید مواردی که خیانت فقط بر اساس هرزگی اتفاق می افته کم باشه ، ولی هست و نمیدونم چرا هیچ کس بهش توجه نمیکنه . دوم اینکه هر شخصی آزاده برای بدن خودش تصمیم بگیره ، امتحان کنه و کشف کنه ، ولی وقتی وارد یه دو نفره (مثل ازدواج یا دوست پسر ، دوست دختر) شد ، اونوقت دیگه اسم کار تصمیم برای بدن یا امتحان نیست خیانته و خیانت کاریه که به روح و شخصیت یه نفر آسیب می رسونه و این خیلی طبیعیه که وقتی یه نفر به روح شما آسیب بزنه ، باید مجازات بشه ، همون طور که وقتی یه نفر به جسم شما آسیب میزنه مجازات میشه ولی ، ولی این مجازات اولآ به هیچ وجه نمیتونه از طرف فرد دوم رابطه (فردی که بهش خیانت شده) اعمال بشه و تحت هیچ شرایطی ، بازم تاکید میکنم تحت هیچ شرایطی مجازات این کار سنگسار یا اعدام نمیتونه باشه .
 
پ.ن.1 : روی این موضوع تاکید دارم که شخصی که بهش خیانت شده نمیتونه شخصآ برای مجازات طرف اقدام کنه ، مثلآ شوهر حق نداره برای این کار زنشو بکشه یا حتی کتک بزنه و روی این موضوع هم تاکید دارم که فرد خیانت کار حتمآ باید مجازات بشه ، البته نه بر اساس قانون جمهوری اسلامی .

پ.ن.2 : کسی اطلاع داره که آیا توی جوامع پیشرفته برای خیانت مجازاتی هست یا نه ؟ و اگه هست چه نوع مجازاتی ؟

پ.ن.3 : اسکارلت عزیز ، امیدوارم درک کنی که این مطلب من نه به دلیل مخالفت با توئه ، نه خدای نکرده برای زیر سوال بردن تو و
نه دشمنی با تو که هر چی بوده توی این مدت آشنایی فقط و فقط دوستی بوده . اون مطلب تو جرقه این حرفا رو توی ذهنم ایجاد کرد ، گفتم اینجا بنویسم تا از نظر سایرین هم راجع به این موضوع بهره مند بشیم . در هر حال هر کسی نظر خودشو داره و من هم قصد تغییر دادن نظر شما رو دارم ، هر کسی هم آزاده توی وبلاگستان نظر خودشو بگه . مطمئنآ یه عده با من موافقن و یه عده مخالف و خوندن مخالفه که شاید بتونه دید آدم رو نسبت به یه موضوع تغییر بده . در هر حال امیدوارم باعث ناراحتی خاطر شما نشده باشم.                                                                                                                                

اسامی و معانی

اسم شما چیه ؟ جانم ! نخیر قربان ، فضول نیستم ، برای مطلب وبلاگم میخوام . وا !! یعنی چی ؟ یعنی چی به من نمیاد وبلاگ داشته باشم ؟ مگه وبلاگ نویسا چه شکلی هستن ؟
گذشته از شوخی ، اسم شما چیه ؟ ایرانیه یا عربی ؟ یا اینکه غربیه ؟ معنی اسمتون رو میدونین ؟ یه مقاله دیدم تو اینترنت ، راجع به همین موضوع . عینآ میذارمش اینجا ، شما هم بخونین ، بد نیست . فقط از الان بگم ، یه کم طولانیه .
 
" نامهای تازی در میان ایرانیان "
 
همراه و همزمان با توجه ویژه ایرانیان به تاریخ کهن مملکت خود ، ایرانی اندیشیدن و نام ایرانی برگزیدن نیز از سالهای 60 در ایران رشد کرد. به گونه ای که اینک حدود 45 درصد نامهایی که هموطنان در داخل کشور برای فرزندان خود انتخاب میکنند کاملآ ایرانی است و این آمار برای ایرانیهای خارج از کشور به 65 درصد میرسد .
 
بالا رفتن رشد فکری مردمان ما طی سالهای اخیر و تحمیل فراگیری زبان عربی در مدارس جمهوری اسلامی موجب شد تا هموطنان ما به ریشه و معنی برخی از نامهای غیر ایرانی پی برده و تلاش کنند تا هر چه بیشتر از نامهای زیبا و پرمعنای ایرانی بهره ببرند و واقعآ طی قرنها نیاکان ما به خاطر آگاه نبودن از معانی برخی نامها ، شاید ستمی تاریخی به فرزندان خود میکرده اند . البته چون زبان عربی زبان مادری مردم ما نبوده است و هجوم بیگانه موجب شده نا خودآگاه برخی از واژه ها و نامهای نادرست بر تاریخ ، فرهنگ ، جوامع و خانواده های ما تحمیل شود .
 
مثلآ غلام در واقع پیشوند برخی از نامهایی است که هرگز در زبان عربی از آن استفاده نمیشود . اما غلامعلی و غلامحسین و غیره در میان ما ایرانیان بسیار رایج بوده است . من بسیاری از کشورهای عربی را گشته ام (من نه ، نویسنده این مطلب ، اشتباه نشه) و دوستان بسیاری دارم که از کشورهای عربی هستند و هرگز یک عرب را ندیده ام که او را غلام بنامند ! و این بدین خاطر است که اعراب معنی غلام را میدانند و ما نمیدانسته ایم . غلام از ریشه "غلم" می آید که به معنای بهره وری جنسی است !! غلام به پسر بچه هایی میگفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی میکردند . به غلط به ما گفته شده که غلام به معنای نوکر و بنده و برده است ! در صورتی که در زبان عربی "عبد" به معنای برده است و نوکر را خادم می گویند . غلام و کنیز هم طراز و همراهند . از کنیزان بهره جنسی و خانگی میبرده اند و از غلام بچه ها نیز !!!
 
بسیاری از نامهای عربی که در میان ما ایرانیان رایج است در میان اعراب اصیل ابدآ متداول نیست . هر چند که امکان دارد این نامها در میان شیعیان مورد استفاده قرار گیرد ، آنهم به عنوان عشق و تعصب ویژه ای که نسبت به برخی از شخصیت های تاریخ اسلام داشته و دارند . اما بدون شک اگر پدر و مادری با ریشه این گونه نامها و معنای آنها آشنایی میداشتند هرگز نامهای نازیبا را به عشق شخصیت های تاریخی بر فرزندان خود نمی نهادند .
 
با هم به معنی چند نام نگاهی می‌اندازیم که نتیجه سالها پژوهش و کنکاش می‌باشد:
- ام کلثوم : ام یعنی مادر و کلثوم به فرزند خیکی و چاق اطلاق میشود.
- حفصه : هسته خرما و یا زن سیاه و زشت.
- خدیجه : به سقط جنین شتر میگویند.
- بتول : زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد.
- سمیه : از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.
- سکینه : که مسکین نیز با این نام هم خانواده می‌باشد. به بانوی گدا و خوار و بیچاره میگویند.
- رقیه : که از ریشه "رق" می‌آید، به معنای افسون و جادو و نیرنگ است.
- عذرا : به هرآن چیزی که سوراخ نشده باشد میگویند.
- فاطمه : از فطم می‌آید و به بچه شتر ماده از شیر گرفته‌ شده‌ای میگویند.
- جعفر : ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.
- ذبیح : به هرچارپایی که گلویش را ببرند میگویند. ذبح شده یعنی گلو بریده.
- باقر : که از خانواده بقره می‌باشد به گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به کسی که خیلی چیز میفهمیده است نیز میگفته اند. باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو (اشاره به کثرت) چیز می داند .
- عباس : از عبس می‌آید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخود.
- عثمان : بچه مار.
- کاظم : از کظم می‌آید و به معنای لال بودن، گنگ و بی‌زبان و خاموش.
- هاشم : به نان فروش دوره‌گرد می‌گفته اند!
- حیدر : این نام مخلوطی است از عربی و پارسی، "حی" یعنی زنده و "در" یعنی دریدن! حیدر به کسی گفته اند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است .
- صغری : کوچک و پست و اصغر نیز از همین خانواده و ریشه صغرا است. به معنای کوچکتر!
 
اینها نمونه اندکی بود از معنی برخی از نامهای تازی که در میان ما ایرانیان قرنهاست که رایج است . ما کمتر از معنی آنها آگاه بوده ایم و کلآ این گونه نامها نوعی توهین و تحقیر بوده است برای هر فرد ایرانی . هم چنان که در قرنهای نخست هجوم تازیان به ایران ، ما را برده و "موالی" میخواندند و خود را "مولا" . بر اساس همین تفکر و اندیشه بود که نامهای نازیبای عربی را نیز بر ما تحمیل کردند .
 
پ.ن.1 : هر چی گشتم هیچ اسمی از نویسنده مطلب پیدا نکردم ، ولی راجع به معانی اسامی از چند نفر صاحبنظر سوال کردم که همگی این معانی رو تایید کردند .
 
پ.ن.2 : یه هفته ای از اینترنت و وبلاگ و وبلاگ نویسی دور بودم . به شدت سرما خوردگی داشتم و حالم خیلی بد بود . توی 5 روز مریضی 3 تا دکتر رفتم ، هر کدوم کلی آمپول و قرص و شربت دادن . جالب اینجا بود که توی نسخه این 3 تا دکتر حتی یه مورد مشابه هم وجود نداشت . هر کدوم یه تجویز جدا گونه کردن .
 
پ.ن.3 : بالاخره بعد از 15 سال مجبور شدم آمپول بزنم . اونم 6 تا . گفته که چقدر از آمپول می ترسم ، یادتونه که ؟ راستش اونقد که فکر میکردم درد نداشت ، شاید ترسم بیشتر مربوط به خاطرات بد دوران بچگی از آمپول زدن باشه .

درشکه چی

می گویند یک روز در اصفهان برف و بوران بسیار شدیدی شد و سرمای سختی در گرفت که سگ را یارای بیرون رفتن از خانه نبود . در این هنگام "شاه سلطان حسین" نوکر و درشکه چی خود "عباس" را صدا زد و گفت: عاباس (با لهجه ترکی بخوانید) اسب و درشکه رو آماده کن می رویم کوه و صحرا !! عباس بخت برگشته که داشت از سرما می مرد به شاه سلطان حسین گفت : " قربانت شوم در این سرما اسب هم منجمد می شود و ... " شاه سلطان حسین عصبانی شد و گفت : " پدر سوخته برو یک منقل آتیش درست کن ، می گذاریم داخل درشکه که سردمان نشود . زودباش تا مزاجمان فرق نکرده می خواهیم هوایی عوض کنیم ."
 
خلاصه راه افتادند و عباس بدبخت بیرون از درشکه مثل سگ می لرزید و شاه سلطان حسین هم داخل درشکه کنار منقل برای خودش حالی می کرد و از پنجرهُ درشکه بیرون را می نگریست . در همین حال سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت : "عاباس ، عجب هواییه ها ! سلام ما رو به برف و باد و بوران برسون و بگو هیچکدام ت...م مبارک ما رو هم نمی تونن بخورن."
چند دقیقه بعد عباس بدبخت که دیگه داشت در اثر سرما از روی درشکه پایین می افتاد سرش و تو درشکه کرد و گفت " قربانت شوم ، سلام شوما رو به برف و باد و بوران رسوندم ، اونا گفتن ما سگ کی باشیم که بتونیم ت...م سلطان را بخوریم . اما خیالتان جمع ، خواهر سورچیشو که می تونیم ب...م !
 
حالا اینم شده حکایت رجال این مملکت ، که توی درشکه کنار منقل نشستن ، از مناظر لذت میبرن و توی مصاحبه های تلویزیونی شون میگن : امریکا هیچ غلطی نمی تونه بکنه .
 
پ.ن.1 : یه عذر خواهی بابت نقطه چین کردن کلمات . ترس از فیل-تر نیست ، به خاطر احترام به کسایی که با خوندن و به زبان آوردن این گونه کلمات مشکل دارن این کارو کردم .

پیست اسکی

روز جمعه با دو تا اکیپ متفاوت رفتیم پیست اسکی . یه اکیپ بچه های حوزه هنری بودن (که ما هم جزو همین گروه بودیم) که خب طبعآ همه تریپ هنری داشتن و یه اکیپ هم ورزشکار که بچه های سازمان کوهنوردی بودن . تفاوت خیلی فاحشی بین دو تا گروه بود . بچه های هنری که توشون نویسنده ، شاعر ، نقاش ، فیلمساز ، معمار و ... وجود داشت همه قیافه ها هنری ، موهای بلند ، ریش (از نوع هنری نه مذهبی) ، کلاه (باز هم از نوع هنری) ، شال گردن ، همه اهل بگو بخند ، خونگرم و شلوغ و از اون طرف بچه های سازمان کوهنوردی اغلب هیکل ورزشکاری ، لباس های ورزشی ، ساکت و ساده و خشک . از بچه های ورزشکار انتظار شلوغ بازی بیشتری داشتم ، نمیدونم چرا اینا یبوست داشتن !! ولی خوبی قضیه این بود که هیچ کس کاری به بقیه نداشت ، هر کسی سرش به کار خودش بود .

قرارمون ساعت 3:30 صبح بود ، من که میدونستم اگه بخوابم دیگه عمرآ بیدار نمیشم ، حتی اگه بیدار هم بشم قید پیست رو میزنم و باز میخوابم . خانومی تا 12 بیدار بود و بعد خوابید . منم که قصد خوابیدن نداشتم یه کم IGI بازی کردم که از ترس اینکه خانومی از صداش بیدار بشه نصفه کاره ولش کردم و رفتم نشستم پای تلویزیون تا ساعت 3 . طبق معمول باز ما به قرار نرسیدیم و مجبور شدیم تاکسی بگریم و خودمونو به ماشین برسونیم . با اتوبوس رفتیم ، اونم چه اتوبوسی ، اگه از قبل میدونستم قراره با همچین ماشینی بریم یا کلآ قیدشو میزدم یا حداقل با ماشین خودم میرفتیم . از این اتوبوس قدیمی ها بود که از رده خارج شده ، یه بخاری داشت عقب ماشین ، صندلی من دقیقآ چسبیده به بخاری بود ، با این حال تا مقصد داشتم از سرما میلرزیدم ، یه جا هم توی مسیر از شدت سرما گازوئیل ماشین یخ زد و ماشین و به طبع اون بخاریش خاموش شد . اون لحظه من و خانومی واقعآ داشتیم به این فکر میکردیم که یه ماشین بگریم و برگردین اصفهان ، که خب زود پشیمون شدیم .

هوای شهرکرد 24- بود و هوای پیست 3-2 درجه سردتر . ولی خب آفتاب بود و باد هم نمیومد و این باعث میشد زیاد سرما رو حس نکنیم . وقتی هم فعالیت میکردیم با توجه به اون حجم عظیم لباسی که ما پوشیده بودیم ، گرممون هم میشد . امکانات پیست واقعآ مزخرف بود ، از قبل من تصور یه جایی رو داشتم که علاوه بر امکان اسکی ، حداقل یه تریا یا رستورانی داشته باشه با بدنه های شیشه ای ، روی یه بلندی که بتونی توش بشینی ، یه چایی بخوری ، گرم بشی و از منظره لذت ببری . اما فقط یکی دو تا دکه اونجا بود که همه چی رو به قیمت خون پدرشون میدادن و یه سالن والبیال که شوفاژ داشت و تنهایی جایی بود که میتونستی بری توش تا گرم بشی و غذایی رو که خودت آوردی (چون حتی یه ساندویچ فروشی هم اونجا نبود) بخوری ، اونم قاطی یه عالم آدم دیگه ، که البته برای همین هم ازت پول میگرفتن . حتی یه جا برای عوض کردن لباسهای خیست هم پیدا نمیکردی . هر چه مناظر قشنگ و دلفریبی داشت ، امکاناتش مزخرف بود ، و تازه این پیستی بود که همه رو راه نمیدادن و فقط اعضای گروه کوهنوردی و اسکی بازهای حرفه ای اجازه ورود داشتن . (فکر نکنین ما اسکی باز حرفه ای هستیم ، ما رو به خاطر همراهی با اون اکیپ کوهنوردی که گفتم راه دادن و گرنه من تا حالا چوب اسکی هم به پا نبستم ، دروغ چرا ، می ترسم !!)

با تموم این حرفا ، روز خوبی بود ، خوش گذشت . با آدمهای جدیدی آشنا شدیم که اغلب از جنس خودمون بودن مثل ایشون و ایشون ، حرف هم دیگه رو می فهمیدیم و کلی حرف برای زدن داشتیم . از ادبیات و سینما گرفته تا معماری و نقاشی و تاریخ . این چند تا عکس از مسافرت یه روزه ما که البته با موبایل گرفته شده .