.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

بازم شغل جدید

زیاد شغل عوض میکنم. البته شغل که نه، بهتره بگم محل کارم رو زیاد عوض میکنم. اصولآ نمیتونم به مدت طولانی یه جا دوام بیارم. حس میکنم دارم فسیل میشم و از جریان زندگی عقب می افتم. امروز هم یکی از همون روزها بود. اولین روز کاری توی یه نهاد دولتی، سازمان مسکن و شهر سازی و در واقع اولین کار دولتی.

خب، تا اینجای کار که نه از حقوقی که قراره بگیرم راضی هستم و بدتر از اون از کاری که قراره انجام بدم. کارش اصلآ طراحی نداره، در واقع مسکن و شهر سازی یه جور نهاد نظارت کننده و تصمیم گیرند هستش. یه چیزی راجع به تغییر کاربری اراضی شهری و حتی خارج از محدوده شهری. به طور ساده و خلاصه اینه که اگه کسی بخواد کاربری زمینی رو که مثلآ توی طرح جامع مسکونی بوده، به تجاری تبدیل کنه، یه درخواست میده به شهرداری، شهرداری از ما نظر کارشناسی میخواد و ما هم با توجه به صلاح دید خودمون و البته ظوابطی که وجود داره (که اغلب قابل تغییر هم هستن) بهشون جواب مثبت یا منفی میدیم.

حقیقت اینه که من اصلآ با کل کاری که دارم انجام میدم، مخالفم. ببینین، یه شرکت خصوصی میاد بعد از یکی دو سال تحقیق و مطالعه (که معمولا جامع هم هست) طرح جامع و طرح تفصیلی یه شهر رو ارائه میکنه. توی این طرحها به طور کامل و مشخص کاربری هر زمینی معیین شده و نسبتها هم کاملآ رعایت شده. فلان درصد مسکونی، فلان درصد خدماتی، رفاهی، بهداشتی، تفریحی، تجاری و غیره. و حتی نظام ارتفاعی که دقیقآ معلوم شده، اینکه کجا یک طبقه باشه، کجا دو طبقه و الی آخر. حالا کاری ما میکنیم اینه که به درخواست صاحب ملک، این کاربری ها رو تغییر میدیم. نتیجه اش این میشه کلی از فضای سبز یا بخش رفاهی یا خدماتی، تبدیل به مسکونی یا تجاری میشه. نتیجه اش هم چیزی جز شهرهای اصفهان و تهران نیست که فضای خدماتی یا فضای سبزشون در مقایسه با فضای مسکونی یا تجاری، خیلی ناچیز و کمه. خب اگه قراره این جوری باشه دیگه چرا اون مشاور طرح جامع تهیه میکنه؟

البته سیاستهای دولت همینه و کاریش نمیشه کرد. عامل اصلی این کار هم شهرداریه. چون شهرداری ها بودجه ندارن و خودشون باید تولید درآمد کنن. حالا چه راهی بهتر از این. فروش تراکم یا اجازه تغییر کاربری، که پول زیادی بابتش از مردم میگیرن، تا هزینه شهرداری دربیاد. حسن خوبی که این کار داره ساعت کاریشه. از 7 صبح تا 2 بعد از ظهر. اینجوری آدم میتونه برای بعد از ظهرهاش یه تصمیماتی بگیره و شاید بتونه یه کار دیگه انجام بده. اینم یه تجربه جدیده که امکان باز شدن راهای دیگه رو برای آدم فراهم میکنه. خب، با خیلی از کله گنده ها آشنا میشی، روابط خوبی پیدا میکنی و این برای جایی که روابط به جای ضوابط کار میکنن، حسن بزرگیه. حالا باید دید چقدر تو این کار دوام میارم، البته از الان میدونم که نمیتونه زیاد طولانی باشه. 

دنیای کثیف

زندگی یه قماره، قماری که دو سرش باخته. قمار باز نیستم، قدرت قمار کردن هم ندارم، قدرت ریسک کردن ندارم. اصلآ ریسک برای چی؟ زندگی ارزشش رو نداره. زندگی یه سکه دو رو بیش نیست، که هر طرفی بیاد آخرش باخته. به هیچکس نمیشه اعتماد کرد. دوست، رفیق، خونواده، همکار و ... !! همه فقط به فکر خودشون هستن. تا وقتی نیاز دارن سراغت رو میگیرن، اما همچین که خره از پل گذشت انگار نه انگار که رابطه ای بوده، دوستی بوده، صمیمیتی بوده.
 
دوستیهای 10 ساله، ارزشش قد یه دونه ارزن هم نیست. دوستت باهات قطع رابطه میکنه (یا جوری رفتار میکنه که باهاش قطع رابطه کنی) چون دیگه خونه مجردی گرفته و با آدمای جدید حال میکنه. چون دیگه هر روز عصر نیاز نداره بهت زنگ بزنه و بگه ... !! دوستی که ادعای رفاقتش یه جای خر رو پاره میکنه و مدام دم از مردی و مردونگی میزنه، اگه 3 ماه هم بهش زنگ نزنی، هیچ سراغی ازت نمیگیره، چون اونم خرش از پل گذشته و دیگه .... نمیشه که بهت نیاز داشته باشه. حتی اگه بهش زنگ بزنی و بگی تو شرایط بدی هستی، یه جوری دست به سرت میکنه. کار دارم، سر کار هستم، خونه زنم هستم، و در واقع خودتو علاف نکن، از من بخاری بلند نمیشه. به من ربطی نداره.

اونی که از بچگی با هم بودین و نون و نمک خوردین، به خاطر یه بدکاره یه جوری با دوز و کلک آپارتمانت رو ازت میگیره که برای پس گرفتنش باید آواره دادگاه و کلانتری بشی. برای چی، برای این که آقا میخواسته .... !! خب، چه کسی بهتر از رفیق چندین و چند ساله، هم سادست، هم احمق. اصلآ نمیفهمه، اگه هم فهمید که یه جوری دودرش میکنیم تا قضیه تموم بشه. اهل شکایت کردن و این جور چیزا هم که نیست. ولی این دفعه رو کور خونده. تا آخرش هستم، پای همه چی هم وایسادم.

بدتر از همه کسی که ازش انتظار نداری. غرور، وای به روزی که غرور بیجا آدمو بگیره. دیگه خدا رو هم بنده نیست. کار اشتباه میکنه، وقتی هم بهش میگی کارت غلط بوده، بدترین رفتار رو جلوی خونواده باهات داره، بعد هم طلب کار میشه!! "سر من داد زدی" !!! یه اعتراض ساده، بدون داد، بدون بد اخلاقی. همین حق رو هم از آدم گرفتن، این انسانهای خودخواه و مغرور. و در جواب یه سوال ساده، از کسی که زندگیت رو وقفش کردی، میشنوی "به تو ربطی نداره" !! در حالی که اگه به یه نفر ربط داشته باشه، اون یه نفر منم.

تقصیره خودمه، حماقت از خودمه. هیچ کس رو مقصر نمیدونم. خودم از اول جوری رفتار کردم که بهشون اجازه دادم باهام این برخورد رو بکنن. اگه منم چند بار مثل خودشون میشدم، حساب کار دستشون میاومد. اگه وقتی دیدم فلانی کارش گیره، کارش رو راه نمی انداختم، اگه اون یکی وقتی زنگ میزد که ... شدم، به دادش نمیرسیدم، اگه منم مثل اون فامیل حرمت نون و نمک برام پشم بود، آواره دادگاه و کلانتری نبودم. اگه با اون یکی مثل خیلیها، بد اخلاقی میکردم، غر میزدم، گیر میدادم، تعصب الکی نشون میدادم، این رفتار باهام نمیشد، این جوابها رو نمی شنیدم.

حتی اگه خودتم بخوای خوب باشی، بخوای مثل آدم رفتار کنی، نزدیکترین کسانت، رفیقات و فامیلات بهت این اجازه رو نمیدن. توی مقیاس بزرگتر، بقال سر کوچه، راننده تاکسی، همکارت، کار فرما و در کل "جامعه" نمیذاره آدم باشی. باید گرگ باشی، باید حیون باشی تا کلاه سرت نره. تا بهت احترام بذارن، تا فکر نکنن پخمه هستی و هر جوری میخوان باهات رفتار کنن.

لعنت به این زندگی، لعنت به این جامعه، لعنت به این دنیای حقیقی، دنیای کثیف. خیانت و نامردی از سر و روش میباره. تنها پناهگاهمون شده همین کیبورد و مونیتور، همین دنیای مجازی. دنیای مجازی رو دوست دارم، چون حس نداره، چون انتظاری از کسی نداری. چون اگه نامردمی هم دیدی، خیالیت نیست، از کسی که تا حالا ندیدیش، اونور دنیاست، اونور این صفحه شیشه ای، هیچ انتظاری نیست. همینش رو دوست دارم. دنیای بی حس و حال، بی علاقه و بی ادعا، مجالی برای خیانت نداره.

پ.ن.1 : حالم بده، ولی به حساب بد حالی نذارین. جدی گفتم اینا رو. خیلی وقته که میخوام بنویسم، ولی توی حالت عادی این نوشته هم اون حسی رو که باید، منتقل نمیکرد. (ساعت پست این مطلب -5 صبح- خودش نشون میده چقدر حالم بده)

پ.ن.2 : شاید در مورد دنیای مجازی یه کم اغراق کردم، شاید اونقدرها هم خالی از احساس و عاطفه نباشه، ولی من ترجیح میدم این جوری باشه، که این جوری خیلی راحت تریم.

پ.ن.3 : دنبال فهمیدن نقطه چینها نباشین. هر کلمه ای که دوست داشتین میتونین جاش بذارین. چه اهمیتی داره؟ مهم اینه که اصل مطلب رو گرفته باشیم.