.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

شب یلدا در یک مهمانی پست مدرن !!!

امیدوارم شب یلدا به همه دوستان خوش گذشته باشه .

دیروز من سر کار بودم که خانومی sms زد که امشب زودتر بیا که شام دعوتیم . راستش من دیروز خیلی کارم سنگین بود ، یه ساختمان بود که باید تا شب همه کاراش تموم میشد که امروز تمیز کار بیاد تمیزش بکنه و فردا هم تحویلش بدیم ، آخه طرف شنبه از ایتالیا مهمون داشت . خلاصه سرمون خیلی شلوغ بود . یه اکیپ داشت کاغذ دیواری می چسبوند ، یه اکیپ ایر کاندیشن نصب می کرد ، برق کار برق کشی می کرد و لوستر نصب می کرد ( اونم چه لوسترایی ، اصل ِ ایتالیا ) ، یه اکیپ قرنیز چوبی کار میذاشتو  خلاصه که خیلی قاتی پاتی بود .
 
خیلی خسته بودم ولی خوب نمیشد از یه مهمونی شب یلدا اونم با خانومی صرف نظر کرد .به هر حال هر جوری بود ساعت 7 دیگه کارو دودر کردیمو رفتیم خونه . اومدم خونه ، یه دوش گرفتم ، اصلاح کردم ، لباس خوشکلامو پوشیدم وکلی تریپ زدمو رفتم دنباله خانومی که بریم مهمونی .

وقتی وارد شدیم همه چیز نوید یه شبِ یلدای اصیل و ایرونی می داد . انارای دون کرده ، هندونه های قرمز ، میوه های رنگارنگ ، آجیل ، تخمه ، شیرینی و فال حافظ . همه چیز عادی و به جا بود تا اینکه موقع شام شد .
وقتی شام رو آوردن چشمام داشت از حدقه در می یومد . فکر می کنید شام چی بود ؟ جانم ، چی ؟ نه بابا آخه کی شب کله پاچه می خوره . نخیر ، شام پیتزا بود اونم تو جعبه های مقوایی . خیلی حالم گرفته شد ، آخه پیتزا اونم تو جعبه مقوای تمام حس شبِ یلدای آدمو خراب می کنه .

بعد شام دیگه اصلا حس مهمونی شب یلدا رو نداشتم ، خستگی کاره روزانه هم مزید بر علت شد تا زودتر از موقع معمول مهمونی رو ترک کنیم . توی راه برگشت هم کلی با خانومی به پتزاها و جعبه های مقوایش خندیدم .

ولی خوب به قول شاعر : " این هم شبی بود ز عمر که بدین سان طی شد . "             
                                                                                                                                                          
                                                                                                                                      

شب یلدا ، سنت کهن ایرانی

 بى شک یلدا را مى توان تنها آیین باستانى ایرانى دانست که گذر زمان چندان بر آن تاثیرى نداشته است. نه مانند جشن هاى مهرگان و تیرگان که جشن هاى رسمى ایرانیان بودند کمرنگ یا بى رنگ شدند و نه مانند جشن چهارشنبه سورى شکل و شمایل اش تغییر کرده تا بدانجا که دیگر نمى توان آن را یک جشن باستانى به حساب آورد.
 
 اما یلدا همچنان، بدون تغییر در ایران باستان برگزار مى شود، شاید براى آن است که یلدا فراتر از یک جشن ملى است و در پس چهره خود پشتوانه عظیمى را پنهان کرده است. یلدا ریشه در تاریخ جهان دارد. شب یلدا زادروز مهر یا میتراست. خداى پیمان و عهد و ایزدى تویى. میترائیسم یکى از تاثیرگذارترین مذاهبى است که نخست در شرق و بعدها در غرب و در دین مسیحیت ردپاى بسیارى از خود به جاى گذاشت. این شب را از دیرباز نزد مردم جهان شبى مقدس مى دانستند.
 
 یلدا از نظر معنى معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومى به معنى تولد است و نوئل از ریشه یلدا است. واژه یلداسریانى و به معنى ولادت است. ولادت خورشید (مهر و میترا) و رومیان آن را (ناتالیس انویکتوس) یعنى روز تولد مهر شکست ناپذیر مى نامیدند. پس از مسیحى شدن رومیان سیصد سال پس از تولد عیسى مسیح کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عیسى پذیرفت، زیرا زمان تولد او دقیقاً معلوم نبود.
 
در واقع یلدا یک جشن آریایى است و پیروان میترائیسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار مى کرده اند. وقتى میترائیسم از تمدن ایران باستان در جهان گسترش یافت در روم و بسیارى از کشورهاى اروپایى روز ۲۱ دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته مى شد ولى پس از قرن چهارم میلادى به دنبال اشتباهات محاسباتى این روز به ۲۵ دسامبر انتقال یافت و در آن زمان مسیحیان روز ۶ ژانویه را به عنوان روز تولد مسیح جشن گرفتند. اما با گسترش مسیحیت در آن زمان به دلیل اینکه نمى توانستند مردم را از برپا داشتن این جشن منع کنند بنابراین روز کریسمس را با روز ۲۵ دسامبر جابه جا کردند.
 
 اما آنچه مسلم است یلدا جشنى ایرانى است. جشنى است که ایرانیان پس از رهایى از بیدادگرى و ستم به شکرانه بازیافتن آزادى برپا مى کردند و پیروزى نیکى بر بدى و روشنایى بر تاریکى و داد بر ستم را گرامى مى داشتند. یلدا جشن خانوادگى است و شاید یکى از دلایل ماندگارى اش همین است. چرا که هنوز در ایران خانواده رکن اصلى جامعه است. هر چند که جامعه ایرانى در حال گذار از سنت به مدرنیسم است اما یلدا هر سال به خانه هاى ایرانیان سرک مى کشد. سالیان سال یلدا مهمان خانه ایرانیان است.

بارون

( شرمنده ، تیتر یه کم فریبند شده . موضوع اصلا شعر و اینجور چیزا نیست! )


بالاخره بعد از یه مدت نسبتآ طولانی توی این شهر آلوده و غبار گرفته ( اصفهان ، نه تهران )  چشم ما به جمال بارون روشن شد .

ولی توی آب و هوای اصفهان یه چیزی هست که همیشه بعد از بارون لج آدمو در میاره . اونم اینه که اگه صبح بارون بیاد بعد از ظهر و اگه شب بارون بیاد فردا صبحش چنان آفتابی میشه که در عرض 2 ساعت حتی زمینا هم خشک میشه و انگار نه انگار که اینجا بارون اومده . (نه خانی اومده ، نه خانی رفته.)


من شخصآ دوست دارم بارون حداقل 4-3 روز پشت سر هم بباره و تا یکی دو روز بعدشم از آفتاب خبری نباشه ، جوری که آدم دلش برا آفتاب تنگ بشه . نه اینکه صبح بارون بیاد ، ظهر آفتاب بشه و عصر دیگه هیچ اثری از بارون صبح نباشه .


تازه ، آب و هوای اصفهان یه بدی دیگه هم داره ، برای همین یه نصفه روز بارون یه هفته هوا ابری میشه ، صاف میشه ، ابری میشه ، صاف میشه ؛ تا جایی که دیگه کفر آدم در می یاد .


شاید خیلی هاتون بعد از خوندن این مطلب بگین : " خوب ، به ما چه؟ " یا " خوب ، حالا که چی؟ " .


یا منو متهم به این بکنید که خیلی سطحی و پیش پا افتاده می نویسم . نمی دونم ، شاید هم واقآ همین طور باشه ولی من دوست داشتم اینارو بگم ، که گفتم . اصلآ وبلاگ هم یعنی همین ، یعنی جایی که آدم آزادانه ( و بر عکس همه جا که آزادیش در چار چوب قانونه ، کاملآ آزادانه ) حرفایی رو می خواد ، بزنه . حالا اگه حرفاش جالب بود که بقییه می یان سر می زنن ، می خونن و نظر می دن و اگه جالب هم نبود که خوب کسی وقت روش نمی ذاره .

دور تسلسل باطل !!

 
 
و ما همچنان
 
   دوره می کنیم
 
              شب را
 
              و روز را 
 
                      هنوز را ....