شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب !
شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن !
شهر هرت جایی است که همه بَدَن مگر اینکه خلافش ثابت بشه !
شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه : دوباره لاف زدی !؟
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند !
شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند !
شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند !
شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند !
شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر !
شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت !
شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد !
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند !
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه آشپزخانه است و بهش می گن مروارید در صدف !
شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن و پول تاکسیشونو در بیارن !
شهر هرت جایی است که 33 بچه کشته می شن و مامورای امنیت شهر می گن: به ما چه ، مادر پدرا می خواستند مواظب بچه هاشون باشند !
شهر هرت جایی است که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن !
شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری !
شهر هرت جایی است که موسیقی حرام است ، حرام !
شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا ، خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن !
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه !
شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه !
شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی !
شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند ، مگر چند مورد انگشت شمار !
شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی !
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است !
شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی ، اما همسرتو نه !
شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه : نمی دونم هر چی بابام بگه !
شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و کلی پشت سرت حرف بزنن !
شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی !
شهر هرت جایی است که .......
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست!!!!!!
پ.ن : این مطلب مال من نیست . حقیقت این که اینو از طریق یه ایمیل دریافت کردم که توی اون هم اشاره ای به نویسنده نشده بود . دیدم مطلب جالبیه ، گفتم بذارمش توی وب . برای رعایت کپی رایت (بابا قانون مند) هم تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که بگم این مطلب از من نیست .
خیلی نوشته جالبی بود. برای منم آشناس
سلام منهم از طریق ایمیل قبلا این مطلب رو دریافت کرده بودم که خیلی جالبه ...مرسی . سبز باشی .
چقدر زشت ولی چقدر آشناست این شهر هرتی که گفتی. اونجا که گفته بودی وقتی میرسی مدرسه کیفت رو میگردن مبادا آینه داشته باشی رو کاملا درک میکنم. جالب اینه که من هم ایران مدرسه رفتم هم در آمریکا. تا سال سوم دبیرستان را ایران بودم و به قول شما هر روز کیفهامون رو میگشتن که آینه نداشته باشیم و سر صف ابروهامون رو نگاه میکردن که ابرو بر نداشته باشیم. بعد سال چهارم دبیرستان اومدم اینجا و رفتم مدرسه. اینجا به هر دانشجو یه کمد رمزدار میدن که هر چی دوست داره توش بزاره توی مدرسه که مجبور نباشه کتابها رو تمام روز روی دوشش بکشه. دخترها توی در کمدشون آینه میزدن که یه دستی به سر و روی خودشون بکشن بین کلاسها. منی که از ایران اومده بودم همون به گذاشتن کتابهام توی کمد راضی بودم. این شهر هرت رو آدم نمیدونه باهاش چیکار کنه. دوستش داشته باشه با ازش بدش بیاد. واقعا مثل بچه ای هستش که پدر مادرش رو اذیت میکنه. نه میشه دورش انداخت و باهاش ساختن هم کار آسونی نیست. متن جالبی بود. ممنون دوست عزیز.
۵ تا از این ایمیل رو گرفتم ..اما بالاخره اینجا خوندم ببینم شهر هرت کجاست !!
سلام
بر عکس بقیه من این مطلب رو قبلا نخونده بودم
اینا هم جز از رنجی که میبریم هست
افسوس و صد افسوس. ولی من توی فرودگاه همسرم رو می بوسم!
این شهره همینجاست ... همین جایی که داریم مثلا توش نفس میکشیم ...
اه ه ه ... حیف شد! ... تازه داشت از تفکرت خوشم میومد .. هرچی میومدم پایین هی به خودم میگفتم پرسه حال کن! یاد بگیر! اینو میگن پست! ببین چه قشنگ تمام حرفشو تو چندتا جمله غیرمستقیم زده! ... داشتم میگفتم بابا نویسنده! بابا منتقد! که یهو با پ.نی که خوندم زدی برجک تفکر مارو ریختوندی!!!! :)
شوخی کردم ... به هر حال جالب بود ...
فکر کنم قبلا یه بار به این شهره سر زدم.
شایدم کشور بود. یادم نیست. شاید هم خواب میدیدم و شاید هم خواب میبینم.
اون رمز و راز و جذابیتی که توی لینک «ایشون» هست توی نوشتن خود اسم نیست، بابام جان! :)
والاه من همسرم رو هم توی فرودگاه ایران و هم امارت عربیٍ دبی می بوسم . تو هر دو هم چپ چپ نگاهم می کنند ولی من اهمیتی نمی دم.
باور کن همین قدری که گفتم بد هستیم. نه اصلا همین شهر هرت رو بخون ببین از اون هم که من نوشته بودم بدتر هستیم. یکیش هم خود من.
تو وب خودم یه کوچولو جواب سوالتو دادم اما اومدم اینجا توضیح بدم! :)
ببین من با fire fox میام تو نت چون با internet explorer اصلا بخش مدیریت وبلاگم باز نمیشه ... وقتیم که با fire fox وارد بخش مدیریت میشم اصلا نوار ابزاری بالا نمیاد بنابراین نه میتونم فونتم رو عوض کنم نه رنگ رو نه شکلک بزنم نه عکس وارد کنم نه لینک بدم ... کلا بدبختم!!! البته این مشکل رو تو خونه دارم ... حالا اینکه ایراد کار کجاست الله اعلم!!!
به خود این بلاگفای (...) mail زدم و مشکلمو گفتمها، اما هنوز که هنوزه داره جواب میده!!!!!
خلاصه معذرت میخوام ... حدس میزدم این موضوع رو مطرح کنی ... حق با شماست دعا کن این مشکل من حل شه چون خودمم دارم میمیرم از بی تنوعی!!!
اواه ه ه .. چقدر توضیح دادم!!! ... خسته نباشم! :) :) :)
شهر آشنایی به نظر میاد ولی فکر نکنم شهر هرت باشه، شاید هم یه کمی اونورتر از هرته!
این شهر هرت یه جورایی خیلی آشناست...
آره؟؟؟
خودشه...
زیر پوست خودم حسش کردم این شهرو نکنه همین دورو براست یا ما تو همین شهریم که هرت نام داره