دنیای کثیف
زندگی یه قماره، قماری که دو سرش باخته. قمار باز نیستم، قدرت قمار کردن هم ندارم، قدرت ریسک کردن ندارم. اصلآ ریسک برای چی؟ زندگی ارزشش رو نداره. زندگی یه سکه دو رو بیش نیست، که هر طرفی بیاد آخرش باخته. به هیچکس نمیشه اعتماد کرد. دوست، رفیق، خونواده، همکار و ... !! همه فقط به فکر خودشون هستن. تا وقتی نیاز دارن سراغت رو میگیرن، اما همچین که خره از پل گذشت انگار نه انگار که رابطه ای بوده، دوستی بوده، صمیمیتی بوده.
 
دوستیهای 10 ساله، ارزشش قد یه دونه ارزن هم نیست. دوستت باهات قطع رابطه میکنه (یا جوری رفتار میکنه که باهاش قطع رابطه کنی) چون دیگه خونه مجردی گرفته و با آدمای جدید حال میکنه. چون دیگه هر روز عصر نیاز نداره بهت زنگ بزنه و بگه ... !! دوستی که ادعای رفاقتش یه جای خر رو پاره میکنه و مدام دم از مردی و مردونگی میزنه، اگه 3 ماه هم بهش زنگ نزنی، هیچ سراغی ازت نمیگیره، چون اونم خرش از پل گذشته و دیگه .... نمیشه که بهت نیاز داشته باشه. حتی اگه بهش زنگ بزنی و بگی تو شرایط بدی هستی، یه جوری دست به سرت میکنه. کار دارم، سر کار هستم، خونه زنم هستم، و در واقع خودتو علاف نکن، از من بخاری بلند نمیشه. به من ربطی نداره.

اونی که از بچگی با هم بودین و نون و نمک خوردین، به خاطر یه بدکاره یه جوری با دوز و کلک آپارتمانت رو ازت میگیره که برای پس گرفتنش باید آواره دادگاه و کلانتری بشی. برای چی، برای این که آقا میخواسته .... !! خب، چه کسی بهتر از رفیق چندین و چند ساله، هم سادست، هم احمق. اصلآ نمیفهمه، اگه هم فهمید که یه جوری دودرش میکنیم تا قضیه تموم بشه. اهل شکایت کردن و این جور چیزا هم که نیست. ولی این دفعه رو کور خونده. تا آخرش هستم، پای همه چی هم وایسادم.

بدتر از همه کسی که ازش انتظار نداری. غرور، وای به روزی که غرور بیجا آدمو بگیره. دیگه خدا رو هم بنده نیست. کار اشتباه میکنه، وقتی هم بهش میگی کارت غلط بوده، بدترین رفتار رو جلوی خونواده باهات داره، بعد هم طلب کار میشه!! "سر من داد زدی" !!! یه اعتراض ساده، بدون داد، بدون بد اخلاقی. همین حق رو هم از آدم گرفتن، این انسانهای خودخواه و مغرور. و در جواب یه سوال ساده، از کسی که زندگیت رو وقفش کردی، میشنوی "به تو ربطی نداره" !! در حالی که اگه به یه نفر ربط داشته باشه، اون یه نفر منم.

تقصیره خودمه، حماقت از خودمه. هیچ کس رو مقصر نمیدونم. خودم از اول جوری رفتار کردم که بهشون اجازه دادم باهام این برخورد رو بکنن. اگه منم چند بار مثل خودشون میشدم، حساب کار دستشون میاومد. اگه وقتی دیدم فلانی کارش گیره، کارش رو راه نمی انداختم، اگه اون یکی وقتی زنگ میزد که ... شدم، به دادش نمیرسیدم، اگه منم مثل اون فامیل حرمت نون و نمک برام پشم بود، آواره دادگاه و کلانتری نبودم. اگه با اون یکی مثل خیلیها، بد اخلاقی میکردم، غر میزدم، گیر میدادم، تعصب الکی نشون میدادم، این رفتار باهام نمیشد، این جوابها رو نمی شنیدم.

حتی اگه خودتم بخوای خوب باشی، بخوای مثل آدم رفتار کنی، نزدیکترین کسانت، رفیقات و فامیلات بهت این اجازه رو نمیدن. توی مقیاس بزرگتر، بقال سر کوچه، راننده تاکسی، همکارت، کار فرما و در کل "جامعه" نمیذاره آدم باشی. باید گرگ باشی، باید حیون باشی تا کلاه سرت نره. تا بهت احترام بذارن، تا فکر نکنن پخمه هستی و هر جوری میخوان باهات رفتار کنن.

لعنت به این زندگی، لعنت به این جامعه، لعنت به این دنیای حقیقی، دنیای کثیف. خیانت و نامردی از سر و روش میباره. تنها پناهگاهمون شده همین کیبورد و مونیتور، همین دنیای مجازی. دنیای مجازی رو دوست دارم، چون حس نداره، چون انتظاری از کسی نداری. چون اگه نامردمی هم دیدی، خیالیت نیست، از کسی که تا حالا ندیدیش، اونور دنیاست، اونور این صفحه شیشه ای، هیچ انتظاری نیست. همینش رو دوست دارم. دنیای بی حس و حال، بی علاقه و بی ادعا، مجالی برای خیانت نداره.

پ.ن.1 : حالم بده، ولی به حساب بد حالی نذارین. جدی گفتم اینا رو. خیلی وقته که میخوام بنویسم، ولی توی حالت عادی این نوشته هم اون حسی رو که باید، منتقل نمیکرد. (ساعت پست این مطلب -5 صبح- خودش نشون میده چقدر حالم بده)

پ.ن.2 : شاید در مورد دنیای مجازی یه کم اغراق کردم، شاید اونقدرها هم خالی از احساس و عاطفه نباشه، ولی من ترجیح میدم این جوری باشه، که این جوری خیلی راحت تریم.

پ.ن.3 : دنبال فهمیدن نقطه چینها نباشین. هر کلمه ای که دوست داشتین میتونین جاش بذارین. چه اهمیتی داره؟ مهم اینه که اصل مطلب رو گرفته باشیم.