دبی، آنچه که من دیدم
خب ، ما رفتیم دبی و برگشتیم . حالا دیگه ما هم میتونیم ادعا کنیم که به قول معروف خارجه رفتیم ، گر چه به نظر من دبی چندان هم خارجه حساب نمیشه . قبل از سفر قصد داشتم وقتی برگشتم یه سفرنامه مفصل راجع به دبی بنویسم ولی خب توی این سفر اینقدر درگیر انجام کارام بودم که فرصت زیادی برای گشتن و تفریح نداشتم و در ضمن فکر نمیکنم نیازی هم به این کار باشه ، چون اغلب مردم ایران یا خودشون یه بار دبی رفتن رو تجربه کردن با اینکه یکی از آشناهاشون دبی رفته و حتمآ کلی چیز هم براشون تعریف کرده . پس دیگه نیازی به تکرار به مکررات نیست . برای کسایی هم که می خوان اطلاعات بیشتری راجع به دبی داشته باشن اگه یه سر به اینجا بزنن می تونن اطلاعات کامل و جامعی توی تمام زمینه ها درباره این شهر به دست بیارن . برای من یکی که خوندن این سایت قبل از سفر خیلی مفید بود .
 
سیاست زمامداران دبی بر مبنای ایجاد " ترین ها " توی این شهر هستش . بلندترین برج دنیا ( دبی تاور ) که در حال حاضر هر هفته یه طبقش ساخته میشه ، یزرگترین پارک آبی خاور میانه ( واید وادی ) ، بزرگترین شهر بازی ( دبی لند ) ، بزگترین مرکز خرید خارج از خاک امریکا ( امارات مال ) ، اولین جزایر ساخت دست بشر ( پروژه های پالم و جزایر دنیا [ورد] ) ، اولین پیست اسکی سر پوشیده ساخته انسان ( اسکی دبی ) ، اولین هتل 7 ستاره دنیا ( برج العرب ) ، خیابون جمیرا ( که در حال ساخته و به گفته خودشون از شانزه لیزه پاریس قشنگتر میشه و به نوعی قشنگترین خیابون دنیا ) و خیلی ترین های دیگه .

دبی تمام این " ترین ها " رو داره به دست میاره ، ولی به نظر من این شهر یه چیزی کم داره و اونم " هویت " هستش . وقتی توی خیابونهای این شهر قدم میزنی ، وقتی یه کم محیط برات عادی تر شد و تونستی نگاهتو از زرق و برقهای این شهر بگیری و به مردمش نگاه کنی این عدم هویت رو بهتر می تونی درک میکنی . دبی شهریه توی یه مملکت عربی ، ولی عرب توی این شهر خیلی کم می بینی و عوضش تا دلتون بخواد هندی ، پاکستانی ، بنگلادشی ، ایرانی ، چینی و فیلیپینی و در مرحله بعد اروپایی و حتی امریکایی . این مردم هیچ ریشه مشترکی با هم ندارن و شاید تنها وجه مشترکشون محل زندگیشون باشه . فرهنگ های متفاوت ، آداب و سنون مختلف ، عقاید و مذاهب جداگانه و خیلی چیزای ناهمگون دیگه که البته نکته مثبت این شهر می تونه هم زیستی مسالمت آمیز این اقوام گوناگون کنار هم باشه .

زندگی کردن اقوام گوناگون کنار هم چیزی نیست که مختص به دبی باشه بلکه ایالات متحده و کانادا هم به همین سبک هستن و حتی اقوامی خیلی بیشتری با فرهنگ های جداگانه توی این ممالک زندگی می کنن . ولی به نظر من توی کشورهایی مثل کانادا و امریکا یه فرهنگ غالب و یک قانون همه گیر و کارآمد وجود داره که باعث میشه این اقوام با حفظ آداب و سنن خودشون ، بر طبق این فرهنگ غالب رفتار کنن و این چیزیه که باعث میشه این کشورها با مشکل عدم هویت مواجه نباشن . توی دبی حتی قانون هم برای همه یکسان نیست ، مثلآ یه خارجی نمیتونه توی خود شهر مالکیت دائمی یه ملک رو داشته باشه و یا مثلآ اگه یه خارجی قصد تاسیس یه شرکت رو داشته باشه حتمآ باید با یه عرب شریک بشه تا بهش مجوز بدن . شما حتی اگه تمام عمرتون رو دبی زندگی کرده باشی ولی اونجا به دنیا نیومده باشی ، پاسپورت امارات رو بهت نمیدن . این قوانین تبعیض آمیزی که توی دبی وجود داره باعث شده که مردمش اون حس هم بستگی ، حس شهروندی و حس تعلق رو نداشته باشن و در واقع فرهنگ غالب رو ( اگه وجود داشته باشه ) نپذیرن و مجموعه این عوامل همون " عدم هویت " رو برای این شهر به ارمغان آورده .

دو تا مرکز خرید خیلی جالب توی دبی وجود داره ، یکی بازار " مرکاتو " که دقیقآ به سبک معماری رنسانس ایتالیا ساخته شده و یکی بازار " ابن بطوطه " که این بازار هفت تا بخش متفاوت داره که هر بخش بر اساس معماری یکی از هفت تمدن دنیای کهن مثل ایران ، هند ، چین و ... ساخته شده . یه پروژه مسکونی هم توی دبی وجود داره که خونه های این شهرک هم بر اساس معماری نقاط مختلف هستش . مثل ایران ، انگلستان ، اسپانیا و ... ! وجود این مراکز شاید در وحله اول به نظر جالب بیاد و تصور ما رو از دبی  به یه شهر گلوبال و جهانی ارتقا بده ، ولی به نظر من وجود همین ساختمانها هم دلیل خوبیه برای پی بردن به کمبود هویت ، پیشینه و فرهنگ توی این شهر .
 
اگه بتونیم از این کمبود ( که برای یه شهر مسئله کوچیکی نیست ) بگذریم ، و البته اگه بتونیم هوای گرمشو تحمل کنیم ، دبی محل خوبی برای زندگیه ، حداقل از اینجا خیلی بهتره . امنیت فوق العاده خوبی داره ، از نظر سطح زندگی توی یه کلاس جهانی قرار داره و اصلآ جهان سومی به حساب نمیاد . شهرسازی اصولی و قانون مند ، معماری زیبا و همگون با معماری روز دنیا ( که البته این معماری زیاد همگون با اقلیم و اندک پیشینه این سرزمین نیست و تکنولوژی هست که به کمکشون اومده برای غلبه بر مشکلات محیطی - یه بحث خیلی مهم توی معماری ؛ معماری همگون با اقلیمه که فکر نمیکنم اینجا جای شرح و تفصیل این موضوع باشه ) ، مراکز خرید مجهز و مجلل ( توی امارات مال و مرکز خرید این بطوطه در حالی که تعداد مغازه ها واقعآ زیاد بود ولی همه مغازه ها بدون استثنا طراحی داخلی و دکورهای زیبا و کار شده داشت داشتن که هیج دوتا مغازه ای هم شبیه به هم نبود ) ، مراکز تفریحی برای هر رده سنی ، هر سلیقه ای و حتی هر مذهب و اعتقادی ، خیابون بندی اصولی و رانندگی های نسبتآ خوب ( البته غیر از بوق زدن که واقعآ صدای بوق مکرر ماشینا توی تمام ساعات شبانه روز روی اعصاب آدم راه میره و اینم ارمغان هندی های عزیزه برای این شهر ، توی خود هند هم مردم ارادت خاصی به بوق زدن دارن ) ، حق انتخاب های زیاد و متفاوت توی زمینه غذا و نوشیدنی های غیر الکلی که این شاید برای خارج نشینان یه مسئله عادی باشه ولی برای اونایی که توی ایران هستن و اخیرآ چشمشون به جمال جهار تا رستوران چینی و لبنانی روشن شده ، می تونه جالب باشه ، و خیلی نکات مثبت دیگه که البته شاید بزرگترینش " آزادی " باشه .

در کل برای کسایی که هدفشون زندگی خارج از ایران باشه و حالا به هر دلیلی نمی تونن یه راست برن سراغ اروپا و امریکا ، دبی می تونه نردبون خوبی باشه برای رسیدن به هدفهای بزرگتر . دبی شاید مقصد چندان خوبی نباشه ولی مسیر خیلی خوبیه که انتهاش میتونه به کشورهای جهان اول ختم بشه .

پ.ن.1 : بعد از 7-6 سال سروکله زدن با اینترنت تازه توی دبی متوجه شدیم که اصلآ اینترنت یعنی چی ، سرعت فوق العاده بالا و مهم تر از اون مواجه نشدن با پیغام  " مشترک گرامی دسترسی به این سایت امکان پذیر نمی باشد !! " میتونه اینترنت رو خیلی لذت بخش تر کنه .

پ.ن.2 : این مشکل عدم هویت رو ما هم توی شهر های جدیدمون باهاش مواجه هستیم ، با این تفاوت که مردمی که توی شهرکهای اقماری زندگی می کنن ریشه ، فرهنگ و ملیت مشترک دارن و در ضمن توی این شهرکها هم خبری از خدمات ، امکانات و زیبایی جایی مثل دبی نیست .

پ.ن.3 : غربت سخته ، حتی اگه برا یه هفته باشه و جایی باشه مثل دبی که فرهنگ چندان متفاوتی با مملکتت نداره و نصف مردمش هم یا ایرانی هستن یا فارسی رو دست و پا شکسته صحبت می کنن . اونایی که یه باره پا شدن و راهی یه جاهایی مثل اروپا و امریکا شدن ، اونم تنهایی ، آدمهای خیلی قوی و با اراده ای بودن . اصلآ فکر نمی کردم توی این مدت کوتاه اینقدر دلم برا ایران ( با همه کمبوداش ) تنگ بشه .