تئاتر
چند روز پیش خانومی زنگ زد که قراره برا یه تئاتر کودکان دکور طراحی کنم و نیاز به همفکری دارم .قرار شد برم پیشش یه کم با هم راجع بهش حرف بزنیم . رفتم پیشش ، با هم نشستیم متن رو خوندیم و به این نتیجه رسیدیم که متنش جای کار آنچنانی نداره . به نظرم خیلی کلیشه ای و تکراری بود این شد که خانومی رفت دنبال اینکه خودش یه متن دیگه پیدا کنه .

روز جمعه دیدم خانومی داره رو یه متن کار میکنه، برای همون تئاتر کودکان ، از قراره معلوم خانومی هم داره یه متن جدید براشون می نویسه ، هم قراره دکورشو طراحی کنه و خود کارو کارگردانی کنه. ( بابا آوراکتیو OverActive ) امروز هم بعد کار یه سر رفتم سر تمریناشون ، از یه طرف جو خیلی ساده و صمیمی داشت اونجا ( آخه یه چند باری پیش اومده بود که سر تمرینای کارگردانهای به قوله خودشون بزرگِ اصفهان رفته بودم ، اونجا بازیگر و کارگردان اینقدر سر خودشون معطل هستن که انگار از یه جای فیل افتادن!! ) و از طرف دیگه بازی گرفتن از بچه های 15 - 14 ساله کاره خیلی سختی به نظر می رسید .
 
جدآ که این خانومی خوب حوصله ای داره که با اینا کار می کنه ، ما که از صبح تا شب با یه سری مهندس یا آدم فنی سرو کله میزنیم شب دیگه اعصاب نداریم ، خدا به داد خانومی برسه . جالبی قضیه اینجاست که بچه ها کلی باهاش رفیق شدن و خاله صداش می کنن . منم که رفتم اونجا یکیشو ن که از چشماش معلوم بود چقد شیطونه گفت : اِ اِ ، بچه ها شوهر خاله هم اومد . حالا از کجا اینو حدس زده بود خدا می دونه .

پ.ن : اونای که علاقه مند به مباحث "معماری و شهرسازی" هستن یه سر به افسانه بزنن . مطالبش جالبه ، منم خودم 
         مشتری دائمش هستم .