.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

.:: پرسه ::.

روزمرگی های مد ( MED )

بیکار شدیم رفت !!

هفته پیش توی آتلیه نشسته بودیم ، داشتیم کار می کردیم . مدیر عامل شرکت اومد توی آتلیه و طبق روند 3-2 اخیرش شروع کرد به غر زدن و گیر دادن الکی . یکی دو روز بود که داشتم تحملش می کردم ، حرفاش رو هم می ذاشتم به حساب اینکه این چند وقته  اوضاع شرکت یه کم نابسمان بود ، البته نه از نظر مالی ، از جهت های دیگه .

اون روز کذایی دیگه حوصلم داشت سر میرفت از بسکی مزخرف گفت ، چیزی که بیشتر منو عصبانی می کرد این بود که می دیدم مدیر آتلیه هم هیچ دفاعی از بچه های آتلیه نمی کنه ، در حالی که حرفای مدیر عامل کاملآ بی اساس بود . یعنی یه مزخرفاتی میگفت که خودش میدونست غلطه ، فقط می خواست یه جوری خودش خالی کنه . این شد که منم جواب حرفاش رو دادم ، با هم بحثمون شد و طی این بحث حرفای دیگه ای زد که نمیشد جوابش رو نداد . خلاصه اینکه آخر کار من حرفی رو که همیشه دلم می خواست بهش بگم ، گفتم . " هیچی از معماری حالیت نمیشه ، تو یه نقشه کش بیشتر نیستی ."

بعدشم خیلی سنگین استفام رو نوشتم ، گذاشتم روی میز مدیر آتلیه و از شرکت اومدم بیرون . به همین راحتی کارم رو از دست دادم . البته اصلآ ناراضی نیستم ، چون فکر می کنم اون یه جورایی دنبال بهونه بود از تعدیل نیرو کنه ، منم قبل از اینکه بخواد کاری بکنه خودم استعفا دادم و این به نظر من بهتره .
 
واقعآ نمی دونم کارم درست بوده یا نه !! آیا بهتر بود منم مثه بقیه فقط گوش می کردم و وقتی حرفاش تموم می شد و از آتلیه می رفت بیرون یه نگاه به بغل دستیم می کردم ، زیر لب یه فحش می دادم و بعد همه چیز یادم می رفت ؟! یا همین کاری که الان کردم و نذاشتم بی دلیل حیثت شغلیم زیر سوال بره ( اونم از طرف آدمی که اصلآ مدرک معماری نداره و مدرکش عمرانه ) . در هر حال یه چیزی هست ، هیچ وقت توی زندگیم دوست نداشتم گوسفند باشم و هر چی بهم گفتن سرمو بندازم زیر و از ترس اینکه علف رو از جلوم بردارن حرفی نزنم .

خلاصه اینکه بیکار شدیم دوباره ، البته یه دو-سه جا هست که اگه بخوام می تونم مشغول کار بشم ، ولی خب ، ترجیح میدم یه کم صبر کنم ، تا اون کاری رو که می خوام پیدا کنم . دوستان اگه کاری سراغ دارین لطفآ خبر بدین . در ضمن من صبحا زودتر از 10 سر کار نمیام . اینو مدنظر داشته باشین .
 
پ.ن.۱ : آقا این کارای اداری از وقتی افتاده دست پست خیلی مزخرف شده . قبلآ اگه کارت توی یه اداره ای گیر می کرد اینقد هر روز می رفتی اونجا و حالا یا به زور نق زدن یا شیرینی بچه ها کارتو راه مینداختی . اما حالا حدود ۵ ماه مدارکم رو برای نظام وظیفه پست کردم تا معافیم بیاد هنوز هیچ خبری نشده . ( وقتی میخواستم پست کنم بهم گفتن حداکثر ۲ ماه طول میکشه ) هر چی هم زنگ میزنیم جواب درستو حسابی نمیدن . همش میگن این هفته اون هفته . کارم حسابی به این معافی گیره .
 
 
      
نظرات 12 + ارسال نظر
پیام سه‌شنبه 10 مرداد 1385 ساعت 08:31 ب.ظ http://payamra.com

کار خوبی کردی ...

بید قرمز سه‌شنبه 10 مرداد 1385 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.bideghermez.blogsky.com/

آفرین به این اعتماد به نفس. باریکلا...

گلشید سه‌شنبه 10 مرداد 1385 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.paiez19.persianblog.com

اول سلام.دوم اینکه خیلی کم پیدا و بی معرفتین.سوم هم اینکه...همه ادما نمی تونن مثل هم باشن.اگه هیچی نمی گفتی شب که به ماجرا فکر می کردی از خودت متنفر می شدی......

گلشید سه‌شنبه 10 مرداد 1385 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.paiez19.persianblog.com

ایشالا معافیت هم زودی درست بشه....بعدش می خوای بری؟

زهره سادات پنج‌شنبه 12 مرداد 1385 ساعت 12:17 ق.ظ http://www.pardisemouod.blogfa.com

سلام

من در به در دنبال کار می گردم....

[ بدون نام ] جمعه 13 مرداد 1385 ساعت 01:41 ق.ظ http://sooski.persianblog.com

حالا تصور کن که توی غربت باشی، کار گیر نیاد، مدیرت بیاد همین اراجیف بی‌اساس رو بگه و بخاطر نون شب و اجاره‌خونی نتونی جوابش رو بدی و نتونی استعفا بدی چون وضع بازار کار بدجوری کساده... ننه بابا هم نیستن که بگن بیا توی زیرزمین ما یه مدت زندگی کن تا کار پیدا کنی... آشنا و پارتی هم که توی غربت گیر نمی‌اد!! فقط عمق فشاری رو که به آدم میاد تصور کن...
ممکنه بگی خب چشمت کور می‌خواستی وطنت رو ول نکنی بری... بعد می‌گم برو همون پستی رو بخون که خودت برای رییس‌جمهور ایران توی وبلاگت نوشتی... ببین تو چه منگنه‌ای آدم گیر میفته...

[ بدون نام ] یکشنبه 15 مرداد 1385 ساعت 07:18 ق.ظ http://sooski.persianblog.com

مد جون،‌‌ الان که بعد از ۸ - ۹ سال سختی‌های سال‌های اول مهاجرت رو پشت سر گذاشته‌ام و کمی جاافتاده‌ام دیگه حاضر نیستم برگردم. ولی اگه مرد بودم و پول خوبی می‌ساختم شاید اون موقع هرگز به فکر خروج از ایران به اون جدیی نمی‌افتادم، ولی به عنوان یک زن حتی بازم اگه برگردم عقب، بخاطر قوانین ضد زن ایران و این‌که اصولا من از لحاظ کاری آدم جاه‌طلبی هستم و آرزوهای بزرگ همیشه در سر دارم، حتما از ایران مهاجرت می‌کردم.
بعدشم من ایران زمان خاتمی رو هرگز تجربه نکردم. یعنی خاطرهّ من از ایران همون بگیر و ببند‌ها و کمیتهء انضباطی دانشگاه و مقنعه و مانتوی سیاه و گشاده! و این‌که حتی با همکلاسی مذکرمون هم حق حرف زدن توی دانشگاه رو نداشتیم چه برسه که با بی.اف‌مون بریم بیرون. همون سالهای نحس و خفقان دههء ۶۰... متاسفانه این تصویر بدجوری توی ذهنم زنده مونده...

[ بدون نام ] یکشنبه 15 مرداد 1385 ساعت 07:20 ق.ظ

یعنی بقولی ترجیح می‌دم اینجا توی غربت، سر کار، منت ۷۲ ملت رو و منت هر نامردی رو بکشم ولی منت فرهنگ حاکم و قوانین ضد زن ایران رو توی محیط کاری ایران نکشم.

هاله دوشنبه 16 مرداد 1385 ساعت 05:57 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

من دقیقا دو ماه پیش همین کار رو کردم..با این تفاوت که حتی استعفا هم ندادم ..! همون موقع نوت بوکم رو برداشتتم و از شرکت اومدم بیرون ...چون به هر کسی اجازه نمیدم واسه خودش حرف مفت بزنه ! همچین حتی این احترام که براش استعفا هم بنویسی زیادیه ....دو زار پول تصفیه حسابش هم مال خودش ...... تا اول شهریور هم بیکارم...اما واقعا پوووووووووووستم کنده شد از بیکاری...خیلی سخته ....در عوض کاری که خیلی بهتر از قبلیه و دوست داشتم رو پیدا کردم...هیچ تغییری نیست که به نفع آدم نباشه .....

شب قطبی دوشنبه 23 مرداد 1385 ساعت 10:33 ق.ظ http://shabeghotbi.blogsky.com

منم با کارت موافقم....آدم یه جا بلاخره باید پاشه واسته دیگه!!! دست مریضاد.

گلشید پنج‌شنبه 26 مرداد 1385 ساعت 11:59 ب.ظ

کجاییییی؟

افسانه دوشنبه 30 مرداد 1385 ساعت 09:22 ق.ظ http://memary.blogsky.com

من با نظرت موافقم اصلا تو این مملکت چی مزخرف نیست
راستی وبلاگ معماری و شهرسازی آپ شد
منتظر نظرات سازنده شما هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد